چگونه یک فرمانده ابتدا «برید»، آنگاه «منتقد!» وسپس «قاتل!»
شد!
اواخر پائیز1361 بود. من به همراه چند تن از هم زنجیرانم
ازمجاهد گرفته تا گروههای مختلف مارکسیست، در زندان سپاه قاائمشهر، در سلول مرگ، در
انتظار اجرای حکم اعداممان نشسته بودیم. همه ی ما زندانبان مشترک، تخت شکنجه وجلاد
مشترک داشتیم. طناب دارهمگی مان یکی بود. بین طناب دارمجاهد وغیرمجاهد تفاوتی وجود
نداشت. ما اگرچه با یکدیگر اختلاف نظر زیادی درنوع تاکتیک برای چگونه مبارزه نمودن
با رژیم ضدخلقی جمهوری اسلامی داشتیم و با هم به بحث وتبادل افکار می پرداختیم، اما
دراستراتژی سرنگونی رژیم ضدخلقی جمهوری اسلامی یعنی جانیان عمامه بسر، همانند یک
تن واحد، یک عقیده ویک نظر بودیم. این تن واحد خودش را دررابطه برخورد منفی با
توابین ونادمین وپاسداران وزندانبانان وبخصوص درمخالفت باجداسازی ظروف«مسلمان» و «مارکسیست»
و«بهائی» به وضوح نشان می داد.
اینجا به بند سران یا بند اعدامیان معروف بود. همه
ما با حکم یک حاکم ضدشرع بجرم محاربه با خدا! ومفسد فی العرض، باغی ویاغی محکوم به
اعدام وتوسط یک جلاد مشترک نیز قرار بود که به چوبه دار کشیده شویم. لذا فریاد عدالت خواهی ما، فریاد
آزادی ما، فریاد دموکراسی طلبی وآرمان خواهی مشترک وآرزوی قلبی مان رهائی مردم
وزحمتکشان ازیوغ ستم وزنجیر وبهرکشی بود. ما دارای « درد مشترک» بودیم. ازحرافی های کافه نشینان خارجه و مبارزان
بعد از ازساعت هفت شب وبعد ازتعطیلی کار و کاسبی، درفیسبوک ودنیای مجازی نیزخبری
نبود. چرا که ما یاران در زنجیر همه گی خود دستی در آتش مقاومت داشتیم.
زمزمه ضربه خوردن تشکیلات جنگل مجاهدین در
مازندران در زندان پیچیده بود. عده ای می گفتند که همگی انها را دستگیر وبه زندان
مخوف«اوین» برده اند. عده ای می گفتند که آنها را در زندان سپاه «چالوس» به اسارت
وزنجیر کشیده اند.
اما اولین سوالی که به ذهن ها خطور می کرد این
بود که « چگونه چریک های مجاهدین در جنگل، که همه مسلح به سلاح های مختلف وسیانوربودند
بصورت دست جمعی دستگیرشدند؟» همان داستانی که بعدها در شهادت 52 تن ازمجاهدان
دراول شهریور 1392 در شهر پایداری وشرف اشرف، تکرار شد.
چند ماهی از این خبر گذشته بود که در یک روز سرد
پائیزی، زندانبانان تمام زندانیان زندان سپاه قائمشهر را در مسجد زندان «منکرات»
سپاه جمع نمودند. ولوله ای در زندان به راه افتاد و همه از سر کنجکاوی شروع به پچ
پچ نمودند. برروی دیوار ها وپشت بام های زندان سپاه نگهبانان را چندین وچند برابر
کردند. آن روز من کارگر نهار بندمان بودم. عقربه ساعت، یک بعد از ظهر را نشان می
داد که ناگهان پتوی جلوی درب بند به کناری رفت وفرمانده سپاه چالوس ومسئول زندان
سپاه قائمشهر به همراه یک نفر وارد شدند. من در جای خودم خشکم زد. از دلهره وشوک
قلبم داشت از دهانم به بیرون می پرید. آری او خودش بود. «فرمانده فرهاد». اوکه از نظر
تئوری، از قرآن گرفته تا کتب مارکس ولنین ومبارزات آمریکای جنوبی ودیگرانقلابات
جهان را از بر بود!.
او مرا دید وشناخت. برای لحظه ای چشمم توی چشمش
افتاد. دیگرآن نگاه وآن تیزی و آن هیبت وعظمت را در نگاهش نمی دیدم. در همان
چندثانیه ای که چشمانمان به چشمان یکدیگر افتاد اورا فردی فرتوت، مغلوب ومرعوب
دشمن، شکست خورده وتسلیم شده به دشمن دیدم. آری او که در آن زمان که در صف مقاومت
و فرمانده سپاه عدالتخواهی وانقلابیون بود، از هیبت وعظمت برخوردار بود، اینک
خواری وذلت را در چشمانش می دیدم .
حالا او با فرمانده سپاه چالوس همانند یک دوست
می گفت ومی خندید! او را به جایگاه سخنرانی بردند. او در سخنرانی 30 دقیقه ای اش
فقط از مجاهدین وجنگ مسلحانه ومناسباتشان «انتقاد» می کرد!. بخشی از انتقادات وی به مجاهدین اینها
بود.
«1- باتمسخر وبرای بی اهمیت نشان دادن فعالیت
های سیاسی مجاهدین در خارجه ـ می گفت « محمود
مهدوی در زیربرج ایفل در پاریس دارد برای دموکراسی مبارزه می کند»!
2- «بچه مسعود رجوی یعنی تنها یادگار اشرف که در
تلویزیون رژیم این کودک خردسال را در بغل لاجوردی بر سر جنازه مادرش به اسیری
گرفته بودند از شیر مخصوص استفاده می کرده است!. زهی بیشرمی !»
3ـ «بخاطرسیاست غلط مجاهدین تا کنون بیش از 700
نفر در حد اعضای سازمان در مازندران کشته شده اند! »
دقیقآ همانند بسیاری از«بریدگان مستعفی» کذائی امروزی
در سایت های مجازی، که با وقاحت وبی شرمی تمام
برای توجیه بریدگی وپاسیو بودن خود، به جای گرفتن یقه دشمن وقاتل، یقه خود مجاهدین را می گیرند و برای
کشته شده های خود مجاهدین در«اشرف»و «لیبرتی» کاسه داغتر از آش می شوند و به
اصطلاح دل می سوزانند!. «منتقدین» سایتهای مجازی نیز با انتقاد از هرگونه
فعالیتهای سیاسی مجاهدین، با مزخرفاتی همچون « مجاهدین جای گرم می خوابند»، «غذای
داغ وشکم پر می خورند» و«رزمندگان لیبرتی زیر موشک باران هستند ویا در اعتصاب غذا
بسر می برند! ولی رهبری مجاهدین درجای امن می باشد» برخورد می کنند. این ها
لاطائلات نشخوار شده قدیمی دشمنان وبریدگان از مبارزه می باشد.
تمام کسانی که از مبارزه می برند ـالبته حساب
انسانهای باشرف که صادقانه بدنبال زندگی شرافتمندانه خود می روند که حق طبیعی شان
نیز می باشد کاملآ با این جماعت جداست ـ بلافاصله برای بدر بردن خود از این
بریدگی وتوجیه خیانتی که در پیش دارند ابتدا «منتقد» مجاهدین وشورای ملی مقاومت می
شوند. وز وز منتقد بودنشان بدون شک بودار
ومشکوک است و برای ما شاهدان بیش از 35. سال تاریخ مبارزه برعلیه فاشیسم مذهبی پدیده
تازه ای جز ترویج وتبلیغ پاسیویسم و بی عملی وکنار کشیدن از مبارزه با جانوران
آدمخوار عمامه دار نیست.
چگونه تشکیلات جنگل مازندران ضربه خورد؟
فرمانده «فرهاد» در یکی از ایست های بازرسی سپاه
در شهر دستگیر می گردد. آنگاه درزندان به دشمن قول همکاری برای ضربه زدن به دوستان
ویاران سابق خود را می دهد! و تشکیلات مجاهدین در شهرهای مازندران، عمدتآ در بابل
را که مرکز تشکیلات مجاهدین دراستان مازندران بود را لومیدهد وضربه می زند .
خبر حمله به خانه های مخفی مجاهدین وشهادت
یارانمان را در زندان از طریق تلویزیون رژیم می شنیدم وبه خود می پیچیدم. نزدیک به
30 نفر از کادرهای باتجربه وتشکیلاتی سازمان در استان مازندران خانه های مخفی شان
توسط یک « فرمانده سابق» جبهه انقلاب ضربه خوردند وشهید شدند .در اینجا بی مناسبت
نمی بینم تا به افاضات عضو بریده از شورای ملی مقاومت کریم قصیم اشاره کنم که از
یک فرد بریده از صف انقلاب ومردم با افتخاربا عنوان «فرمانده افشار» یاد کرده! واین مردک بریده از مبارزه را بخاطر فرمانده بودنش در «اشرف»، حلوا حلوا می
کند!.
غافل از اینکه به هنگام جنگ در هیچ یک از
انقلابات عصر نوین با فرماندهی که به هنگام نبرد سنگر را رها کند یه گونه ای دیگر
غیر از برخورد انسانی که مجاهدین با این بریده تنظیم کرده اند برخورد می کردند. زهی
بی شرمی وسقوط بدون دنده وترمز به جبهه ضد خلق.
مجاهدین
برای حفظ دیگر نیروهای خودشان از طریق صدای مجاهد خطاب به تمامی کسانی که وی را می
شناختند اعلام میکنند تا اطلاعات خود را از این خائن دور نموده وبسوزانند. اما به دلائل
خاص جغرافیائی وامکاناتی، که در دفعات دیگر به شرح کامل زندگی چریکهای مجاهد در
جنگلهای «شیرگاه» وساری خواهم پرداخت، تشکیلات جنگل از ارتباطات صوتی محروم بودند.
تنها رابط آنزمان تشکیلات جنگل وشهر، خود « فرمانده فرهاد» بود. لذا 16 ستاره از
ستارگان جنگل مازندران، چریک های مجاهد عاشق میهن وزحمتکشان، غافل از هرگونه اطلاع
که فرمانده شان ابتدا بعد از بریدن از مبارزه، «منتقد» سازمانی شده است که خود تا
دیروز فرمانده اش بود!.
اما« فرمانده فرهاد» تصمیمش را گرفته بود. او در
سر نقشه ای را می پروراند. او همانند بسیاری ازبریدگان ازمبارزه بلافاصله بعداز
بریدن از صف خلق وانقلاب « منتقد» مجاهدین شده وقصد نابود کردن این تشکیلات «جهنمی!»«سکت!» «غیردموکرات!»«منحط!»
و«انتقاد ناپذیر!»را کرده بود.
آنها بی خبرازهمه چیز وهمه جاهمچنان نگران وچشم
براه فرمانده شان ماه های متوالی درجنگلهای مخوف «خی پوست» سرگردان بودند. فرهاد به همراه سپاه ضدخلقی،
خانه هائی را بعنوان خانه های مخفی آماده وعادی سازی می کند. درون خانه نیز
ماموران وزارت بدنام اطلاعات که سر و وضع ظاهری خودشان را بصورت مجاهدین در آورده
بودند مستقر می شوند. فرهاد که دیگر در رذالت وپستی آزمایش خود را به دشمن پس
داده بود به همراه سپاه به نواحی جنگل شیرگاه رفت. وی یک عدد سلاح کمری کالیبر45
که سلاح سازمانی اش بود از سپاه می گیرد وخود را به یاران ودوستان دیروزش می
رساند. دوستانش بی خبر از همه جا اورا که حال به یک مزدور بریده وخائن تبدیل شده
بود در آغوش می گیرند. فرهاد می گوید که خط سازمان عوض شده و ما باید جنگل را ترک
نمائیم. سلاح ها وسیانورها را بردارید تا ابتدا به شهر ساری وآنگاه برای ادامه
مبارزه به منطقه کردستان برویم. آنها جنگل را به قصد منطقه کردستان ترک می کنند و
به خانه های مخفی سازمان! که درحقیقت پاسداران درآن مستقر بودند وارد میشوند.
پاسداران ـ که عادی سازی کرده بودند ـ آنها را در آغوش می گیرند و می گویند شما در
خانه امن سازمان هستید وسلاح ها وسیانورهایتان را تحویل بدهید.
آنها بی خبر از همه چیز این کار را انجام می
دهند وهمگی که 16 نفر بودند دستگیر می گردند. این ستارگان آسمان سبز مازندران پس
از تحمل ماه ها شکنجه در یک بیدادگاه جمهوری اسلامی به اعدام محکوم می گردند. آنها
سرانجام در سحرگاه 19 اسفند 1363 در زندان
ساری به همراه خود «فرمانده فرهاد» خائن ومزدور «منتقد» به جوخه اعدام
سپرده شدند. در سحر گاه 19 اسفند، 16 « روجای مازندران» به دارکشیده شدند.
بحر خزر
ازغم 16 ستاره سرخ مجاهد مویه سرداد و جنگل مازندران وزحمتکشان آن خطه را در غمی
عمیق فرو برد. آری تمام کسانی که از مبارزه بریده اند، ابتدا برای توجیح بریدگیشان
«منتقد» سازمان خود شده وآنگاه در صف دشمن قرار گرفته ومزدور میگردند.
شک
نباید کرد چون منتقد واقعی، صحنه مبارزه را به بهانه «انتقاد» ترک نمی
کند.
هرمز صفائی نوائی
آلمان 10.03.2014
17 اسفند1392
با تشکر از شما اقای صفائی از روشنگری تان درباره خائن و خیانت ...واقعا این داستان خائن و خیانت داستان عجاب انگیزی است...نمیدانم شما فیلم بریو هارت را دیده اید که در ان میل گیبسون با گرزی سنگین و سم اسبش بر فرق خائنین میکوبد؟!!...واقغیت این است که خائنین را باید موشکافانه بررسی کرد و چون هدف خائن و رژیم از خیانت مخدوش کردن مرز یک انقلابی و یک خائن است. در این موشکافی باید برای حفظ اصول یک انقلابی و انقلاب مرز بین انها را با یک خائن به عمیق ترین شکل ممکن باز و بارز کرد. بیخود نیست که در سازمان های چریکی برای این مرز بندی شدیذ فرد خائن را به اعدام محکوم میکنند و این در حالی است که سربازان دشمن را آزاد و یا فقط اسیر میکنند. این دقیقا نتیجه عمق مرزبندی خائن و انقلابی است. البته برای مجاهد خلق که که یک انقلابی موحد با ارمان اسلام انقلابی است موضوع خائن بسا پیچیده تر و با اهمیت تر است. یک انقلابی موحد خائن را اعدام نمیکند ولی انقدر پست وذلیل میبیند که مهمتر از خود خائن و نحوه خیانت نفس پشت کردن به ارمان انقلابی اسلام بسا گرانتر است. درست به همین دلیل که مرز بین یک انقلابی و یک خائن بسیار عمیق و بسیار جدی است.
پاسخحذفیک خائن هم تا انجا که میتواند سعی میکند که مرز بین خودش را با انقلابی مخدوش کند و از این طریق تمام اصول و معیارهای انقلابی را به زیر علامت سئوال ببرد. تصادفی نیست که یک خائن سینه چاک دفاع از اصول انقلابی باشد و حتی فرصت طلبانه به دنبال اثبات اینکه بیشتر دلش میسوزد و از روی دلسوزی به انقلابی نصیحت میکند!..خائن تا به انجا جلو میرود که انگار این انقلابی است که متهم و بایستی محاکمه شود و اصول او را زیر علامت سئوال میبرد...به لحاظ روانشناسی خائن سعی میکند اینطوری گناهکار بودن خودش را با زیر علامت بردن انقلابی مخفی و در بدترین حالت لوث جلوه بدهد. تصادفی نیست که انها سعی میکنند رهبری این مقاومت را زیر علامت سئوال ببرند ..چون چکیده تمام اصول و ارمان ما در رهبری ذخیره شده است.
بحث در اینباره چیزی نیست که در این کامنت ابعاد و اهمیتش روشن شود این بحث را باید در یک چهارچوب تشکیلاتی- ایدئولوزیکی توسط مسئولین این انقلاب و این مقاومت بصورت منظم جمع اوری و به عنوان دست اورد انقلاب مردم ایران برای تجربه و تاریخ حفظ کرد.
saeed saleh
با تشکر از شما اقای صفائی از روشنگری تان درباره خائن و خیانت ...واقعا این داستان خائن و خیانت داستان عجاب انگیزی است...نمیدانم شما فیلم بریو هارت را دیده اید که در ان میل گیبسون با گرزی سنگین و سم اسبش بر فرق خائنین میکوبد؟!!...واقغیت این است که خائنین را باید موشکافانه بررسی کرد و چون هدف خائن و رژیم از خیانت مخدوش کردن مرز یک انقلابی و یک خائن است. در این موشکافی باید برای حفظ اصول یک انقلابی و انقلاب مرز بین انها را با یک خائن به عمیق ترین شکل ممکن باز و بارز کرد. بیخود نیست که در سازمان های چریکی برای این مرز بندی شدیذ فرد خائن را به اعدام محکوم میکنند و این در حالی است که سربازان دشمن را آزاد و یا فقط اسیر میکنند. این دقیقا نتیجه عمق مرزبندی خائن و انقلابی است. البته برای مجاهد خلق که که یک انقلابی موحد با ارمان اسلام انقلابی است موضوع خائن بسا پیچیده تر و با اهمیت تر است. یک انقلابی موحد خائن را اعدام نمیکند ولی انقدر پست وذلیل میبیند که مهمتر از خود خائن و نحوه خیانت نفس پشت کردن به ارمان انقلابی اسلام بسا گرانتر است. درست به همین دلیل که مرز بین یک انقلابی و یک خائن بسیار عمیق و بسیار جدی است.
پاسخحذفیک خائن هم تا انجا که میتواند سعی میکند که مرز بین خودش را با انقلابی مخدوش کند و از این طریق تمام اصول و معیارهای انقلابی را به زیر علامت سئوال ببرد. تصادفی نیست که یک خائن سینه چاک دفاع از اصول انقلابی باشد و حتی فرصت طلبانه به دنبال اثبات اینکه بیشتر دلش میسوزد و از روی دلسوزی به انقلابی نصیحت میکند!..خائن تا به انجا جلو میرود که انگار این انقلابی است که متهم و بایستی محاکمه شود و اصول او را زیر علامت سئوال میبرد...به لحاظ روانشناسی خائن سعی میکند اینطوری گناهکار بودن خودش را با زیر علامت بردن انقلابی مخفی و در بدترین حالت لوث جلوه بدهد. تصادفی نیست که انها سعی میکنند رهبری این مقاومت را زیر علامت سئوال ببرند ..چون چکیده تمام اصول و ارمان ما در رهبری ذخیره شده است.
بحث در اینباره چیزی نیست که در این کامنت ابعاد و اهمیتش روشن شود این بحث را باید در یک چهارچوب تشکیلاتی- ایدئولوزیکی توسط مسئولین این انقلاب و این مقاومت بصورت منظم جمع اوری و به عنوان دست اورد انقلاب مردم ایران برای تجربه و تاریخ حفظ کرد.
با تشکر از شما اقای صفائی از روشنگری تان درباره خائن و خیانت ...واقعا این داستان خائن و خیانت داستان اعجاب انگیزی است...نمیدانم شما فیلم بریو هارت را دیده اید که در ان میل گیبسون با گرزی سنگین و سم اسبش بر فرق خائنین میکوبد؟!!...واقغیت این است که خائنین را باید موشکافانه بررسی کرد و چون هدف خائن و رژیم از خیانت مخدوش کردن مرز یک انقلابی و یک خائن است. در این موشکافی باید برای حفظ اصول یک انقلابی و انقلاب ...مرز بین انها را با خائن به عمیق ترین شکل ممکن باز و بارز کرد. بیخود نیست که در سازمان های چریکی برای این مرز بندی شدیذ... فرد خائن را به اعدام محکوم میکنند و این در حالی است که سربازان دشمن را آزاد و یا فقط اسیر میکنند. این دقیقا نتیجه عمق مرزبندی خائن و انقلابی است. البته برای مجاهد خلق که که یک انقلابی موحد با ارمان اسلام انقلابی است موضوع خائن بسا پیچیده تر و با اهمیت تر است. یک انقلابی موحد خائن را اعدام نمیکند ولی انقدر پست وذلیل میبیند ....که مهمتر از خود خائن و نحوه خیانتش نفس پشت کردن به ارمان انقلابی اسلام بسا گرانتر است. درست به همین دلیل مرز بین یک انقلابی و یک خائن بسیار عمیق و بسیار جدی است.
پاسخحذفیک خائن هم تا انجا که میتواند سعی میکند که مرز بین خودش را با انقلابی تا میتواند مخدوش کند و از این طریق تمام اصول و معیارهای انقلابی را به زیر علامت سئوال ببرد. تصادفی نیست.. که خائن ...سینه چاک دفاع از اصول انقلابی باشد.... و حتی فرصت طلبانه به دنبال اثبات اینکه بیشتر دلش میسوزد و از روی دلسوزی به انقلابی نصیحت میکند!..خائن تا به انجا جلو میرود که انگار این انقلابی است که متهم و بایستی محاکمه شود و اصول او را زیر علامت سئوال میبرد...به لحاظ روانشناسی خائن سعی میکند اینطوری گناهکار بودن خودش را ...با زیر علامت بردن انقلابی مخفی و در ...بهترین حالت.. لوث جلوه بدهد. تصادفی نیست که انها سعی میکنند رهبری این مقاومت را زیر علامت سئوال ببرند...چون می خواهد مرز خودش را با انقلابی مخدوش کند ..چون چکیده تمام اصول و ارمان ما در رهبری ذخیره دقیقا همان که مرز است را هدف قرار میدهد.
بحث در اینباره چیزی نیست که در این کامنت ابعاد و اهمیتش روشن شود این بحث را باید در یک چهارچوب تشکیلاتی- ایدئولوزیکی توسط مسئولین این انقلاب و این مقاومت بصورت منظم جمع اوری و به عنوان دست اورد انقلاب مردم ایران برای تجربه و تاریخ حفظ کرد.