۱۳۹۲ اسفند ۷, چهارشنبه

آنگلا مرکل: آلمان رژيم ايران را تهديدی برای همه کشورهای اروپايی می بيند


آنگلا مرکل صدراعظم آلمان روز سه شنبه در يک کنفرانس مطبوعاتی مشترک با نخست وزير اسراييل گفت، آلمان، رژيم ايران را تهديدی بالقوه نه تنها برای اسراييل بلکه برای همه کشورهای اروپايی می بيند.به گزارش خبرگزاری رويتر صدر اعظم آلمان افزود: «ما اين تهديد را نه تنها برای کشور اسرائيل بلکه به طور عام تهديدی برای اروپا نيز می بينيم».يکی از موضوعهای سفر مرکل به بيت المقدس روند صلح خاورميانه است.

آيا منتقدين! همان جدا شدگانند؟ قسمت اول

hormoz b1e83وقتى از ابتدای سال جدید خورشیدی دوباره فیلی به نام "منتقدین به مجاهدین و شورای ملی مقاومت" در فضای مجازی به هوا رفت، برای لحظه ای به فکر فرو رفتم. قبل از هرچیز اولین سوالی که به ذهنم خطور کرد این بود که: چرا در میان این همه اپوزیسیون رنگارنگی که چه در داخله و چه بخصوص در خارجه مدعی مبارزه با رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی هستند، این جماعت فقط به مجاهدین و شورای ملی مقاومت گیر میدهند؟
از آنجائی که بنده آدم کنجکاوی هستم وبا هموطنان زیادی از طیفهای مختلف اجتماعی در هر جمع و برخوردی به بحث و گفتگو می نشینم تا شاید چند کلمه اى بیاموزم، لذا تقريبا بیشتر در جلسات مخالفين مجاهدین شرکت می کنم تا ببینم آنها در کجای مبارزه بر علیه آدمخواران عمامه دار قرار دارند. البته نظر رژیم را در رابطه با مجاهدین همگی می دانیم وآن هم این است که: "منافقین نابود شده اند."
در این 30 سال هزار بار خبر نابودی این گروهک ملحد آمریکائى! اسرائيلی! عراقى! وابسته به شوروی سابق! آلمان! انگلیس! فرانسه! ژاپن! پاکستان! وسنگال وبنگلادش! وخلاصه کلام، همه دنیائی که به رژیم کمک می کنند ویا قرار است بکنند، را در بوغ وکُِرنا کرده است واين دیگر برایمان تازگی ندارد. جای تعجب اینکه وقتی با نیروهای به اصطلاح اپوزیسیون برون مرزی مدعی وحدت نیروهای مخالف نظام نیز حرف می زنی می گویند: بابا ول کنید! مجاهدین که در میان مردم طرفدار ندارند!خوب اگر طرفدار ندارند شما چرا نگرانید؟ حالا چرا ول کنیم؟ چی را ول کنیم؟ مبارزه با رژیم ضد خلقی آخوندی را؟
تازه معلوم می شود که نگرانی آقایان اپوزیسیون از سر دلسوزی به مجاهدین و شورای ملی مقاومت نیست که می گویند « ول » کنید! آنها نگران جای دیگر وچیز دیگرند به همین خاطر نیز هر چند وقت یکبار در میان این همه تلویزیونهای رنگارنگ در لس آنجلس و اپوزیسیون های زرد وآبی وسبز وقرمز و رنگارنگ، -که اتفاقآ خیلی هم خوب است كه هر کس به هر اندازه ای که می تواند بر علیه رژیم فعالیتی بکند- يك نيروى جديد سبز مى شود. اما سوال اینجاست که چرا هميشه به این گروهکی که "هزار بار تاکنون نابود شده اند" و "در میان مردم هم هیچ طرفداری ندارند" گیر می دهید؟ جواب این سوال را در اختیار خوانندگان محترم می گذارم
.تاریخچه بشر همواره همراه با مبارزه بوده است. بخصوص تاریخچه بشری که تحت ستم اجتماعی وسیاسی از طرف هیئت حاکمه بوده است. در چنین اوضاع واحوالی معمولآ نیروهای آگاه جامعه که مسولیتی را بروی دوششان احساس می نمایند، آستیها را بالا می زنند و به ندای مظلومان وگرسنگانی که فریاد حق طلبی شان بلند است پاسخ مثبت می دهند تا برای احقاق حقوق پایمال شده خلقی اسیر ومحروم تلاش نموده وحقوق پایمال شده اش را به وی باز گردانند. انتخاب مبارزه نیز کاملآ آگاهانه وآزادانه است. هیچ فشار واجباری در انتخاب مبارزه نیست. مبارزه با چنین هیئت حاکمه جباری همیشه سخت وهمراه با شکنجه، اعدام، زندان، تبعید و برباد رفتن خانه وکاشانه و دوری ازعزیزان همراه می باشد. لذا هر فرد با توجه به هر اندازه آگاهی وتوانی که دارد انتخاب می کند که تا چه حد و در کجای این حرکت حق خواهی شرکت و همکاری فعال داشته باشد. اگر جمعی، گروهی ویاسازمانی باشد، فرد خود را به آن می رساند تا با یک کار و تلاش جمعی و تیمی سهل تر، مؤثرتر و بهتر به اهدافش که کمک به دادخواهان است برسد. اگر چنین تشکلی موجودنباشد، افراد معمولآ بدنبال شکل دادن جمع ویاتشکیلاتی می گردند تا بتوانند به طور جمعی کار مبارزه را به پیش ببرند.عده ای در صف جلوی مقاومت وعده ای بعنوان نفرات پشت جبهه وعده ای در کمک رسانی مالی و تدارکاتی و عده ای نیز در بخش تبلیغی قرارمى گيرند .
واگر فردی توان هیچکدام از اینها را نداشته باشد، در حد گفتن یک خدا قوت، مرز بندی و صف بندى خودش را بين خلقی که حقوقش پایمال شده است و ظالمان حاکم، مشخص ومعین می کند.
رسم و رسوم جوانمردی نیز حکم می کند که اگر کسی به هردلیلی نمی خواهد ویا نمی تواند در صف مبارزان قرار بگیرد برای آنانی که این راه سخت وپُر فراز و نشیب را با تمام تلخی هایش پذیرفته اند، مانع تراشی نكرده وسنگ اندازی ننماید. به قول ما امروزی ها، مرزبندی می کنند که در کدام طرف دعوا قرار دارند تا مرزها مخدوش نشود. دشمن و دوست معین باشند.
مثالی می زنم. آدمهای بیمار و روانی "همین آخوندهای جنایتکار" خانه ای به نام ایران را به آتش میکشند. عده ای زن و بچه درون خانه اند و دارند در آتش می سوزند. صدای زجه و ناله شان بلند است. همه آدمهای بیرون خانه با تمام اشکالات وایرادات واعتقاداتی که دارند ادعای کمک به افراد در حال سوختن درون خانه را دارند. عده ی سطلی آب برمی دارند تا آتش را خاموش کنند. عده ی فریاد کمک کمک سرمی دهند. عده ای نيز هستند که پا را از این هم فراتر می گذارند و برای نجات جان اعضای در حال سوختن خانه، تمام هستی وعلائق شخصی وخانوادگی خود را در طبق اخلاص گذاشته وکاملآ آگاه به تمام خطراتی که در انتظارشان است، خود را آماده ی رفتن به درون آتش می کنند تا زن وبچه هائی که در حال نابود شدن هستند وصدای فریادخواهی شان بلند است را یاری برسانند وآنانرا نجات بدهند.
اماعده ای با لباسهای اتو کشیده نه تنها خود کاری برای نجات جان آن آدمهای درون خانه نمی کنند، بلکه فقط در کناری ایستاده و تماشاگر صحنه هستند. فقط حرف می زنند، ایراد می گیرند وغر میزنند. درکمال تعجب همين عده ای که فقط حرافی میکنند و نق می زنند و طرح میدهند و مرتب ایراد می گیرند، جلوی درب ورودی خانه را سد می کنند. آنها بهانه ها و ادله های زیادی برای این مانع تراشی خود می آورند. بعنوان مثال مى پرسند: اول بگو ببینم به چه کسی اعتقاد دارید؟ چرا بر سرتان روسری می باشد؟ رهبر عقیدتی تان کجاست؟ چرا می خواهید خودتان را به خطر بیاندازید؟ ما به نوع ورود و شیوه مبارزه شما با آتش سوزى "انتقاد" داریم! ایشان از سر مثلآ دلسوزی ! مانع ورود افرادی می شوند که برای نجات جان زنان وکودکان در حال سوختن، کاملآ آگاهانه حاضر به هرگونه فداکاری وگذشتی می باشند!. آیا به نظر شما این کمک به سوختن وذغال شدن ساکنین خانه ای که آتش گرفته است، نمی باشد؟
متاسفانه ما هم اکنون در فضای مجازی با چنین حرکات زشت وزننده و خائنانه ای از طرف عده اى از مدعیان روشنفکر خارج از گود نشین و علاف در غالب اپوزیسیون با نام مستعار "منتقد"، در رابطه با مجاهدین وشورای ملی مقاومت مواجه هستیم. شما می توانید با نوع تاکتیک ورود مجاهدين به درون خانه ى آتش گرفته، مخالف باشید؛ اما این اجازه را ندارید که راه را برای آنها سد نمائید. در گوشه ایی بنشینید وفحاشی کنید، مانع تراشی کنید، سطل آب آنها را سوراخ کنید، زیرابشان را بزنید، راهشان را برالی رساندن کمک به آنهائی که صدای کمک کمکشان بلند است مسدود کنید .اگر راست می گوئید و قصد کمک به ساکنین خانه ى در حال سوختن را دارید، بروید واز یک نقطه ویا با هر شیوه بهتری که مدعی هستی و می خواهید به مسدومین کمک کنید، خود را بدرون خانه برسانید و به زخمی ها و قربانیان یاری برسانید. نه اینکه راه را برای کسی که در حال فدا وکمک است ببندید و مرتب فقط ایراد تراشی بنمائید وناسزا یگوئید.
البته در این 35 سال حکومت خونخواران عمامه دار در ایران، اینگونه مخالفت ها و لنگ ولگد زدن ها و پاچه گیری ها سابقه ی طولانی و درازی دارد. آنچه که در حال حاضر مشخص است این است که تا کنون آقایان مدعی منتقد، برای رفع ابهام بنده وبسیاری از ایرانیان آزادیخواه، به هیچکدام از سوالاتی که تاکنون در پیش پای آنها -برای مشخص شدن مرزبندی- گذاشته شده است، بجز فحش و توهین و مارک وانگ زدن نه پاسخی داده و نه راه حلی نشان داده اند. از دید آنها تا زمانى كه خودشان به مجاهدين و شوراى ملى مقاومت فحش و ناسزا مى دهند، اسمش "انتقاد" است!، ولی همین که يكى از هواداران این مقاومت جواب آنها را بدهد و به دنبال یک راه حل باشد و سراغ جانشینی غیر از شورای ملی مقاومت را از آنها بگيرد، اتهام "سکت"، "چماقدار"، غیر دموکرات" و "ارتجاع مغلوب" « فرقه» و«انحطاط» را به او نسبت می دهند. چرا؟ تکلیف ما هواداران مقاومت که زمانی برای آنها کف می زدیم چیست؟ آیا این آقایان واقآ به مجاهدین وشورای ملی مقاومت انتقاد دارند وخواهان اصلاح آنانند؟ اگر انتقادشان واقعی می باشد راه حلشان چیست؟ سوالی که مطرح می شود اینست که پس این پدیده جدید بنام فیل "انتقاد" را چه کسی به هوا کرده است ؟ آیا این آقایان نیز همان آقایان «جداشدگان» دهه 70می باشند ؟
ادامه دارد....
هرمز صفائی نوائی
24 فوریه 2014

۱۳۹۲ اسفند ۲, جمعه

ابراز وحشت رژيم از کنوانسيون جوامع ايرانيان، چرا؟



روز 29بهمن، وحشت آخوندها از برگزاری کنوانسيون جوامع ايرانيان در تلويزيون رژيم ظاهر شد. آه و ناله سر داد که: «نمايندگان آمريکا و اروپا در پاريس» بامجاهدين شب نشينی داشته اند و از «هم نشينان دائمی» مجاهدين «از آمريکا جان بولتون، فرانسيس تانزند و پاتريک کندی از اتحاديه اروپا استيونسون و از فرانسه هم برنارد کوشنر» سوز و گداز کرده بود که «به دنبال تغيير نظام» هستند.

همه می دانند که نام بردن از مجاهدين، به خصوص اشاره به گردهماييهای خيره کننده مجاهدين و مقاومت ايران، طی سالهای اخير، همواره خط قرمز دستگاه تبليغاتی رژيم و به خصوص صدا و سيمای حکومتی بوده، پس حالا چه پيش آمده که تلويزيون آخوندها اين کنوانسيون باشکوه، شخصيتهای برجستهٴ شرکت کننده در آن و به خصوص سيمای رئيس جمهور برگزيده مقاومت خانم مريم رجوي را نشان می دهد؟ چون رژيم خوب می داند که ميليونها جان شيفته و چشم مشتاق در سراسر ايران، منتظر شنيدن همين خبرها، ديدن همين صحنه ها و همين سيما، سيمای مجسم ايران آزاد هستند و می داند که اين تصاوير چگونه اميد را در قلوب مردم در سراسر ايران شکوفا می کند. بنابراين بايستی يک اجبار بزرگتر و يک وحشت عميقتر، رژيم را ناگزير از پذيرش پيامدهای زير پا گذاشتن خط قرمز خود کرده باشد، اما آن اجبار چيست؟

اين معما را تلويزيون رژيم خودش با اين عبارت برملا کرده است: «پدر خوانده به دنبال تغيير نظام در ايران!» سپس به منظور برجسته کردن اين خطر، خطری که رژيم را پای زهرخوران آورده، اين سخن جان بولتون از سياستمداران و سياست گذاران برجستهٴ آمريکايی در همين کنوانسيون را با صدای خودش پخش کرد که گفت: «من معتقدم سياست آمريکا نبايد مذاکره با نظام ايران باشد بلکه بايد سرنگونی اين حکومت را دنبال کند».

اما اگر کلمه «سرنگونی» را تنها يک سياستمدار يا حتی شماری از سياستمداران و دولتمردان خارجی گفته بودند، اين چنين رژيم را هراسان نمی کرد، اين کلمه در کنوانسيونی بيان می شود متشکل از 301 انجمن و بنياد و کانون از جوامع ايرانی هوادار مجاهدين و مقاومت ايران که در 18کشور جهان فعاليت دارند. رژيم که طی 4دهه با مجاهدين چنگ در چنگ بوده و اين نيرو را به خوبی آزموده و می شناسد، خيلی خوب جديت و اهميت و نقش اين تشکلها را که همه بر محور آزاد کردن ايران از يوغ رژيم پليد ولايت فقيه شکل گرفته اند می داند و معنای اين کنوانسيون را هم به خوبی درک می کند.

اما افزون بر اينها اين است که «سرنگونی» به لحاظ داخلی، در چه شرايطی و در چه بستری مطرح می شود؟

از يک سو در شبی که فردای آن تيم مذاکره کننده بايستی بار ديگر با زانوان خونين پشت ميز مذاکره با 5+1 حاضر شود و برای بقای موجوديت لرزانش، به آنچه که به او ديکته می کنند، ذليلانه گردن بگذارد.

از سوی ديگر، واژه سرنگونی در بستری مطرح می شود که به لحاظ مبنايی، فضای انفجاری جامعه و خشم و طغيان مهارناپذير مردم به جان آمده، آژيرهای خطر را از هر طرف به صدا درآورده است.

عامل شرط، يعنی عنصر هدايت و رهبری قيام نيز در اوج آمادگی، انسجام و اعتبار بين المللی خويش است، ويژگيهايی که اين کنوانسيون تصوير جامعی از آن بود. بنابراين کاملاً قابل فهم است که چرا تلويزيون آخوندی در انعکاس خود از کنوانسيون ايرانيان با وحشت می گفت: در سياست آمريکا، مجاهدين ديگر يک گروه تروريستی محسوب نمی شود چون آمريکا نام آنها را از فهرست سياه خود خارج کرده».

البته رژيم دلايل زيادی برای ابراز اين وحشت که می کوشد به وسيلهٴ آن، نيروهای وارفته خود را به حرکت درآورد، دارد؛ يکی از آنها که خوب است در پايان اين مطلب به آن اشاره کنيم، اين است که خمينی جلاد و جانشينان دژخيم او به خود وعده می دادند که با کشتارهای سبعانهٴ دهه 60 و قتل عام سال67، گويا مجاهدين را اگر نه ريشه کن لااقل خطرشان به عنوان تنها نيروی سرنگون کننده را از سر خود رفع کرده اند، اما اکنون در هيأت اين کنوانسيون به چشم ديدند که چگونه آن انجمنها و ستادهای مجاهدين که قبل از 30خرداد 60 در سراسر کشور رشد و گسترش يافته بودند و رژيم همهٴ آنها را قلع و قمع کرد، اکنون در هيأت بيش از 300تشکل دوباره روييده است. تشکلهايی مرکب از برجسته ترين ايرانيان فرهيخته و دانش آموخته، به خصوص جوانان آزاديخواه، در کشورهای مختلف جهان که مردم ايران، تصوير ايران آزاد و آباد فردا را در سيمای آنها و در پرچمهای افراشته شان به روشنی می بيند و در می يابد که «ايران، زيباترين وطن» تنها يک آرزو نيست، در حال طلوع است.

استرالیا جسد پناهنده جانباخته ایرانی را به ایران بازمیگردانند.

جسد رضا براتی، پناهجوی ۲۳ ساله، از پاپوآ به ایران مسترد می‌شود اعتراض پناهندگان ایرانی در استرالیا

جسد پناهجوی ایرانی که در جریان درگیری در بازداشتگاه پناهجویان در پاپوآ گینه نو کشته شد، به ایران بازگردانده می‌شود.

به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، نام ایرانی کشته شده رضا براتی است و ۲۳ سال سن داشته است.

اسکات موریسون، وزیر مهاجرت و حفاظت از مرزهای استرالیا، اعلام کرده است که بنا به درخواست خانواده براتی، جسد این پناهجوی کشته‌شده پس از انجام کالبدشکافی در کشور پاپوآ گینه نو، به ایران بازگردانده خواهد شد.

در همین حال، به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، سفارت استرالیا در خاک پاپوآ گینه نو مراتب ناراحتی دولت متبوعش از وقوع این حادثه را ابراز کرده و گفته است که دولت استرالیا با خانواده قربانی عمیقا همدردی می‌کند.

وزارت امور خارجه ایران پیشتر سفیر استرالیا را احضار و نسبت به «بدرفتاری و اعمال خشونت» این دولت علیه پناهجویان اعتراض کرده بود.

آقای براتی شب دوشنبه، ۲۸ بهمن‌ماه، در پی اغتشاش در بازداشتگاه پناهجویان به زمین افتاد و سرش آسیب دید و سپس درگذشت.

آن‌ طور که خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش می‌کند، در این شب صد‌ها پناهجو به قصد فرار به سمت سیم‌خاردارهای اطراف بازداشتگاه هجوم می‌برند و در نتیجه آشوب برپا شده، آقای براتی به زمین می‌افتد و از ناحیه سر دچار آسیب شود.

این در حالی است که چندین روزنامه استرالیایی روز جمعه، دوم اسفندماه، خبر دادند که «احتمال دارد» آقای براتی در حالی که بی‌دفاع روی زمین افتاده زیر پای ماموران حفاظت مانده و از ناحیه سر دچار جراحت جدی شده باشد.

این روزنامه‌ها همچنین با یک نگهبان استرالیایی که نامش فاش نشده، گفت‌وگو کرده‌اند و او مامورانی را که به تازگی از نواحی اطراف استخدام شده‌اند متهم کرده که «دیوانه‌وار» به رضا براتی حمله کرده‌اند.

به گفته اسکات موریسون، وزیر مهاجرت استرالیا، دولت پاپوآ گینه نو در حال تحقیق در این زمینه است و دولت استرالیا نیز به شکلی جداگانه مشغول بررسی نقش ماموران حفاظتی در این اتفاق است.

هویت آقای براتی روز جمعه، دوم اسفندماه، توسط آقای موریسون فاش شد. موریسون هیچ اطلاعاتی مبنی بر این که چرا آقای براتی ایران را ترک کرده و این که آیا با پرونده پناهجویی او موافقت شده یا نه، نداده است.

این بازداشتگاه در جزیره بسیار کوچکی (با ۵۰ هزار نفر جمعیت) به نام مانوس (کوچک‌ترین شهرستان کشور پاپوآ گینه نو، در شمال استرالیا) واقع شده است.

استرالیا مسئولیت کنترل بازداشتگاه‌های پناهجویان که در کشور پاپوآ گینه نو واقع شده را برعهده دارد.

پناهجویانی که اغلب از خاورمیانه و پس از تحمل یک سفر دریایی طولانی از اندونزی وارد آب‌های استرالیا می‌شوند، به دو جزیره مانوس و نائورو در شمال استرالیا فرستاده می‌شوند و در بازداشتگاه‌ها می‌مانند تا به پرونده پناهجویی آن‌ها رسیدگی شود.

اتفاقات دوشنبه شب در بازداشتگاه مانوس، سبب شد تا دولت استرالیا برای تعطیلی این بازداشتگاه تحت فشار قرار گیرد، با این همه دولت استرالیا همچنان مصر است که این بازداشتگاه‌ها برقرار باقی بمانند، چرا که جلو مهاجرت گسترده به این کشور را می‌گیرند.

نزدیک به ۱۳۰۰ پناهجو در بازداشتگاه پناهجویان مانوس نگه‌داری می‌شوند و اغلب آنها اهل کشورهایی چون افغانستان، ایران، عراق، سودان، لبنان، پاکستان، سوریه و سومالی هستند.

۱۳۹۲ اسفند ۱, پنجشنبه

ﭘﻴﺎﻡ ﻛﻨﻮاﻧﺴﻴﻮﻥ ﺟﻬﺎﻧﻲ اﻳﺮاﻧﻴﺎﻥ ﻫﻮاﺩاﺭ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ و ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ اﻳﺮاﻥ





ﺩﻭ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﺑﻴﺎﺩ ﻣﺎﻧﺪﻧﻲ ﺑﺎ ﻳﻚ ﭘﻴﺎﻡ

ﺩﺭ اﺑﺘﺪا اﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮاﻫﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺑﺮاﻱ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻥ اﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﻓﻴﻠﻢ ﻛﻨﻮاﻧﺴﻴﻮﻥ ﺭا ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﻨﻴﺪ و ﺣﻀﻮﺭ ﻗﻮﻱ و ﺑﺎ ﺷﻜﻮﻩ اﻗﺸﺎﺭ ﻣﺨﺘﻠﻒ اﻳﺮاﻧﻴﺎﻥ و ﭘﻴﺎﻣﻬﺎ و ﺳﺨﻨﺮاﻧﻴﻬﺎﻱ اﻋﻀﺎ و ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﻮاﻣﻊ اﻳﺮاﻧﻴﺎﻥ ﺭا ﺑﺸﻨﻮﻳﺪ و ﺗﺼﺎﻭﻳﺮ اﻳﻦ ﺭﮊﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺁﺯاﺩﻳﺨﻮاﻫﺎﻥ ﺭا ﻧﻆﺎﺭﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺣﺘﻤﺎ اﻳﻦ ﺳﻮاﻝ ﺑﺮاﻳﺘﺎﻥ ﭘﻴﺶ ﻣﻴﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﭼﺮا اﺯ اﻳﻦ ﻛﻨﻮاﻧﺴﻴﻮﻥ ﺑﺎ ﻋﻨﻮاﻥ ﺭﮊﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺳﻴﺎﺳﻲ و ﺩﺭ ﺗﻴﺘﺮ ﻫﻢ اﺯ ﺩﻭ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﺑﻴﺎﺩ ﻣﺎﻧﺪﻧﻲ ﺑﺎ ﻳﻚ ﭘﻴﺎﻡ ﻧﺎﻡ ﻣﻴﺒﺮﻡ..
ﺣﻘﻴﻘﺘﺶ ﺩﻳﺪﻥ اﻳﻦ ﺗﺠﻤﻊ ﺑﺎﺷﻜﻮﻩ و ﺣﻀﻮﺭ اﻳﻦ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺁﺯاﺩﻱ و ﺟﺪﻳﺘﺸﺎﻥ ﺑﺮاﻱ ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﻲ ﺭﮊﻳﻢ ﻣﺮا ﺑﻪ ﻳﻜﺒﺎﺭﻩ ﺑﻪ اﺷﺮﻑ ﺑﺮﺩ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺻﺪ ﻳﺎﻓﺘﻢ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﺑﺰﺭﮔﻲ اﺯ ﻫﻮاﺩاﺭاﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ اﺷﺮﻑ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺑﺮاﻱ ﺩﻳﺪﻥ ﺭﮊﻩ ﺑﺰﺭﮒ,  ﺻﻔﻲ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻧﻲ ﻛﻪ ﻧﺎﻇﺮﻳﻦ ﺭا ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺁﻧﻤﻮﻗﻊ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺟﻨﮓ ﺧﻠﻴﺞ و ﺑﻤﺒﺎﺭاﻧﻬﺎﻱ ﻣﻬﻴﺐ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ و ﻣﺘﺤﺪﻳﻨﺶ ﺭﮊﻳﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺩاﺳﺘﺎﻧﻬﺎﻱ ﺗﻜﺮاﺭﻱ اﺯ ﺑﻴﻦ ﺭﻓﺘﻦ و ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻥ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺭا ﺗﺒﻠﻴﻎ ﻣﻴﻜﺮﺩ و ﺁﻥ ﺭﮊﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻤﺎﻡ اﺭاﺟﻴﻒ ﺭﮊﻳﻢ ﺭا ﺭﻭ ﻛﺮﺩ و ﺗﺎ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﺳﻜﻮﺕ کرده بود و اﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﻠﺮﺯﻳﺪ ﭘﻴﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﮊﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﻳﮕﺎنﻫﺎﻱ اﺭﺗﺶ ﺁﺯاﺩﻳﺒﺨﺶ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﺒﻮﺩ ﺟﺰ ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﻲ,  ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﻲ و ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﻲ ﻭﻟﻮ ﻳﻚ ﻣﺠﺎﻫﺪ و ﻳﺎ ﻳﻚ ﻳﮕﺎﻥ ﺭﺯﻣﻲ ﺑﻤﺎﻧﺪ.
ﺣﺎﻻ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﺰﺩﻻﻧﻪ و ﺑﻐﺎﻳﺖ ﺟﻨﺎﻳﺘﻜﺎﺭاﻧﻪ ﺑﻪ اﺷﺮﻑ ﻛﻪ ﺗﻮﺳﻄ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ تحت امر ﻣﺎﻟﻜﻲ,,ﺧﺎﻣﻨﻪ اﻱ,, انجام شد رژیم و مزدوران خود فروخته اش و ﭘﺎﺳﺪاﺭاﻥ ﺭﻳﺰ و ﺩﺭﺷتش اﺯ ﺁﻥ ﺑﺎ ﻋﻨﺎﻭﻳﻦ ﭘﺮ ﻃﻤﻂﺮاﻕ ﻳﺎﺩ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺑﺴﺎ ﻓﺮاﺗﺮ اﺯ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ فروغ جاويدان ﻧﺎﻡ ﻣﻴﺒﺮﻧﺪ .
اين عمليات چيزي  ﺟﺰ ﺟﻨﺎﻳﺖ ﻋﻠﻴﻪ ﺑﺸﺮﻳﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺟﻨﺎﻳﺘﻜﺎﺭاﻧﻪ ﻫﻴﭻ ﻧﺎﻡ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺑﺮاﺯﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ
ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻱ ﺑﺪﻭﻥ ﺳﻼﺡ و ﺑﺎﺯﺩﻥ ﺩﺳﺘﺒﻨﺪ  و اﻋﺪاﻡ ﺟﻤﻌﻲ انها ﻛﻪ اﺯ ﻣﺼﺎﺩﻳﻖ ﺑﺎﺭﺯ ﺟﻨﺎﻳﺖ ﻋﻠﻴﻪ ﺑﺸﺮﻳﺖ اﺳﺖ و ﺭﺳﻴﺪﮔﻲ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺩاﺩﮔﺎﻩ ﺑﻴﻦ اﻟﻤﻠﻠﻲ ﺭا ﻃﻠﺐ ﻣﻴﻜﻨﺪ.
ﺑﻠﻪ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﻛﻪ ﺭﮊﻳﻢ  ﺗﺒﻠﻴﻎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ,,,, و ﺣﻀﻮﺭ ﻭاﺩاﺩﮔﺎﻥ و ﻣﺰﺩﻭﺭاﻥ ﻛﻪ ﺑﺎﺯ ﻳﻘﻪ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺭا ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ و ﺗﻮﺟﻴﻪ ﺑﺮﻳﺪﮔﻲ و ﻭاﺩاﺩﮔﻴﺸﺎﻥ ﺭا اﺯ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﻃﻠﺐ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ
كنوانسيون انجمن هاي ا يراني نشان داد كه ياوه هاي رژيم ومزدورانش ، چقدر با واقعيت مجاهدين تفاوت دارد، اين كنوانسيون اوج شكوفايي وپايگاه مردمي وجنگ آوري اين مقاومت را به نمايش گذاشت .
ﺣﻀﻮﺭ ﺑﺎ ﺷﻜﻮﻩ ﻳﺎﺭاﻥ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ و ﭘﻴﻮﺳﺘﻨﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﺴﺎﻥ ﭼﻬﺎﺭﻡ و ﭘﺎﻓﺸﺎﺭﻱ انها ﺑﻪ اﻣﺮ ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﻲ با این تعهد  که ﻭﻟﻮ اﮔﺮ ﻳﻚ ﻣﺠﺎﻫﺪ ﻳﺎ ﻳﻚ ﻫﻮاﺩاﺭ ﻭﻳﺎ ﻳﻚ ﻳﮕﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﺪ را ستایش می کنم و ﺩﺭست این است که هر کسی که خواهان سرنگونی تام و تمام این رژیم است در این صف ارایی همراه شود.
  درکنار اﻳﻦ ﺭﮊﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺳﻴﺎﺳﻲ مقاومت ایران  ﺣﻀﻮﺭ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺮﻳﻢ ﺭﺟﻮﻱ ﺑﻌﻨﻮاﻥ ﺳﻤﺒﻞ ﻣﻴﺘﻮاﻥ و ﺑﺎﻳﺪ. ﺑﻪ ﺟﺪﻳﺖ اﻳﻦ ﺭﮊﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻣﻴﻔﺰاﻳﺪ و ﺟﺎﻱ ﺳﭙﺎﺱ اﺯ اﻳﺸﺎﻥ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻀﻮﺭ و ﻧﻆﺎﺭﺗﺸﺎﻥ ﺭا ﻣﻴﻂﻠﺒﺪ.ﺑﻠﻪ ﭘﻴﺎﻡ,, ﭘﻴﺎﻡ ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﻲ ,ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﻲ اﺳﺖ و اﺯ اﻳﻦ ﺭﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﮊﻳﻢ ﺑﻌﺪ اﺯ مدتی ﺳﻜﻮﺕ  ﺑﺎ ﺑﺮﻳﺪﮔﺎﻥ اﺯ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﺁﻣﺪﻩ و ﺑﺎﺯبا ﮔﻨﺪﮔﺎﻭ ﭼﺎﻟﻪ ﺩﻫﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﻫﺰﻳﺎﻥ ﮔﻮﻳﻲ  پرداخته و ترس وحشت خودشان را ازاين رژه بزرك سياسي به نمايش گذاشتند.
این مقاومت با همه اجزایش عزم جزم کرده اند تا اخرین نفس از امر سرنگونی کوتاه نیایند.
ﻛﻼﻡ ﺁﺧﺮ ﺭا ﺑﺎ ﭘﻴﺎﻡ ﺭﻫﺒﺮ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺧﻂﺎﺏ ﺑﻪ ﺭﮊﻳﻢ ﺯﻫﺮ ﺧﻮﺭﺩﻩ خاتمه میدهم,,,,ﺗﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﻳﻚ ﻓﺪاﻳﻲ و ﻳﻚ ﻣﺠﺎﻫﺪ ﺧﻠﻖ.ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﻗﻴﺴﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﻴﻢ ﺑﻨﺪ اﺯ ﺑﻨﺪﺕ ﺑﮕﺴﻠﻴﻢ, ,, ﺑﺠﻨﮓ ﺗﺎ ﺑﺠﻨﮕﻴﻢ ..
ﻓﺮﺩﻳﻦ ﻣﺎﻫﻮﺗﭽﻴﺎﻥ

ﻫﺎﻣﺒﻮﺭﮒ 18/02/2014

انفجار در مقابل مركز فرهنگي رژيم ايران در منطقه تحت كنترل حزب الله

enfejar a1ec7تلويز يون سي ان ان 19 فوریه 2014 : « طي دو انفجار در بيروت [در مقابل مركز فرهنگي ايران] حداقل 6نفر كشته و بيش از 200نفر مجروح شده‌اند...
گزارشگر - بعد از ساعت 0900 امروز كه ساعت پررفت و آمدي در بيروت بود دو بمب‌گذار انتحاري تلاش كردند به مركز فرهنگي ايران در نواحي جنوبي بيروت حمله كنند.
اين ناحيه معروف است كه حيطه كنترل حزب‌الله مي‌باشد و مركز فرهنگي ايران نيز روابطي قوي با حزب‌الله دارد. حزب‌الله اخيراً به‌طور فزاينده‌يي به‌خاطر دخالتش در جنگ سوريه، مورد حمله جنگجويان سني قرار داشته است... آن‌چه ما ديديم طي سال گذشته تاكنون حداقل 10مورد حمله بوده كه عليه ناحيه عمدتاً شيعي بيروت انجام شده است. اغلب اين حملات مرتبط با آن‌چه كه در سوريه مي‌گذرد بوده و عليه حزب‌الله صورت مي‌گيرند كه در سوريه دخالت دارد. اما آن‌چه ما امروز ديديم يك حمله دوبله بود كه به‌طور هماهنگ انجام شد و ما بر اين باوريم كه هدفش مركز فرهنگي ايران بوده كه مجتمع بزرگي در جنوب بيروت مي‌باشد كه اغلب گفته شده با حزب‌الله رابطه دارد. گروه عبدالله العزام مسئوليت اين حمله را برعهده گرفته است».

فاجعه ی قرن جدید: ترکیب انسان و حیوان

genetik 772d2دانشمندان برخی از کشورهای جهان اقدام به ترکیب ژن های انسانها و حیوانات با یکدیکر نموده اند. این موضوع بسیاری از مردم دنیا را به شدت نگران کرده است. در ده ساله ی اخیر، پروسه های ژنیتیکی تا حدی پیشرفت کرده اند که همگان را انگشت به دهان گذاشته است.
امروزه دیگر حتی یک دانشجو در اتاق خانه اش هم می تواند حیات ایجاد کند. متاسفانه قانون فرصت نمی کند بازی دانشمندان را کنترل کند.
لازم به ذکر است که ایجاد اشکال مختلف حیات غیر قانونی نبوده ولی می تواند تهدیدی برای انسانها تلقی شود. یکی از مشکلات اصلی این است که نمی توان پیش بینی کرد که پس از تولید مثل این موجودات جدید، چه اتفاقاتی ممکن است رخ دهد. در عین حال، دانشمندان سراسر دنیا برای نشان دادن اکتشافات جدید خود به جهان که تا مدتی پیش تنها در دنیای خیالی امکان پذیر بود، ثانیه شماری می کنند.
به عنوان مثال: دانشمندان موفق شدند موش هایی با کروموزوم مصنوعی مغز انسان خلق کنند. اهمیت و شهرت این مسئله بدان خاطر است که این موضوع می تواند قدمی برای یافتن درمان برای بسیاری از بیماری ها باشد. به نوشته ی نشریه اینترنتی سلامت زندگی "Lifenews.com "، دانشمندان دانشگاه ویسکانسین به موفقیت هایی چشمگیری در رابطه با پیوند سلول های رویان جنین انسان در مغز موش ها دست یافته اند. این سلول ها به تدریج رشد کرده و بهره ی هوشی موش ها افزایش داده اند. این موش ها می توانند از "هزارتو" یا همان لابیرینت عبور کرده و علامت های شنیداری را سریعتر به خاطر بسپارند.
در اینجا یک سوال پیش می آید:
پیوند سلول های انسانی به حیوانات بیشتر موثر و سودمند است یا خطرناک؟
در حال حاضر دیگر همگان آگاه هستند که رشد اعضای انسان در بدن حیوانات دیگر از محالات نیست و یک واقعیت ثابت شده است. اکنون دانشمندان ژاپنی در حال پرورش و رشد اندام های انسان در بدن خوک ها هستند که این پروسه به یک سال زمان نیازمند است.
به نوشته ی وب سایت "Infowars.com "، مهمترین هدفی که این آزمایشات آن را دنبال می کنند، تامین اعضای بدن مورد نیاز در علم پزشکی می باشد. ولی دولت ژاپن اهداف دیگری را نیز بر پیش روی خود قرار داده است. بدین ترتیب اکنون پروسه های مربوط به مطالعه بر روی جنین-رویان در حال پژوهش و بررسی می باشد.
وب سایت "Thetruthwins.com " می نویسد که اگر اعضای انسان در بدن خوک رشد کنند دیگر نه این خوک 100 درصد خوک است و نه این عضو پرورش یافته 100 درصد عضو بدن انسان است. پذیرندگان چنین عضوهایی باید برای پیوند عضو هایی که در بدن دیگر موجودات پرورش یافته اند، رضایت دهند.
ایجاد موجودات ترکیبی از انسان و حیوانات می تواند تهدیدی برای بشر محسوب شود. مهمترین موضوع این است که به هیچ وجه نمی توان عواقب ناشی از چنین پیوند هایی را از قبل پیش بینی نمود.
گذشته از این، معضل دیگر که اکنون بر اهمیت این موضوع می افزاید این است که در اکثر کشورها، قانونی برای محدودیت خلق این موجودات وجود ندارد. این مسئله باعث می شود که هیچ کنترلی بر روی این پروسه صورت نگیرد. همچنین تا به امروز در رابطه با این که اگر این موجودات آسیبی به محیط اطراف و انسانها برسانند چه کسی پاسخگو خواهد بود، هیچ قانون و مجازاتی وضع نشده است.
به اعتقاد بسیاری، استفاده از حیوانات برای پرورش اعضای بدن انسان ، یکی از عواملی خواهد بود که آنچه را که طبیعت خلق کرده است را از بین ببرند.
روزنامه ی اینترنتی "Daily Mail " در سال 2011 میلادی می نویسد:
" دانشمندان بریتانیایی اقدام به خلق بیش از 150 نوع موجود مشترک میان انسان و حیوان نموده اند ولی انگار این مسئله به کسی مربوط نمی شود و کسی خودش را برای پیگیری این موضوع خسته نمی کند."
بزهایی که شیر انسان تولید می کنند
مثال های دیگری نیز در این رابطه وجود دارد که نشریه "Slate " در این باره می نویسد:
"بزهایی که شیر انسان تولید می کنند. دانشمندان موفق به ایجاد سیستم ایمنی بدن انسان برای حیوانات شده اند."
این اخبار تنها، موضوعاتی هستند که ما از آنها خبر داریم. ممکن است که هم اکنون فعالیت هایی در حال رخ دادن باشد که ما حتی فکرش را هم نمی کنیم. ترکیب انسان و حیوان امکان پذیر است. ولی باید این نکته را نیز در نظر داشت که آیا ادامه ی این موضوع ارزش ریسک را دارد یا خیر؟

۱۳۹۲ بهمن ۲۳, چهارشنبه

همیشه یک سوژه هست که مردم را بترساند


محمود سرابی

همیشه یک سوژه هست که مردم را بترساند

دستگاههای تبلیغاتی جهان سرمایه‌داری تنها چند حروف روی کاغذ نیست که هرکس یا هر گروهی براساس عقاید سیاسی‌شان آن را تعریف کنند. سرمایه یعنی ثروت کشورها. بسیاری از کشورها صاحب ثروت خود هستند و آن را ثروت ملی می‌نامند یعنی تمامی افراد آن کشور در تمامی ثروتهای کشورشان سهیم هستند و بسیاری کشورها هم در جهان وجود دارد که ثروت بسیاری هم دارا می‌باشند ولی صاحب آن نیستند و ثروت آنان متعلق به سرمایه داری جهانی است که دولتهای دست نشانده در این کشورها نمایندگان وصول سرمایه‌داران جهانی هستند!؟ تعجب نکنید خیلی پیچیده نیست. برای مثال کشور خودمان ایران را در نظر بگیریم و حتی راه دور هم نرویم و به همین 35 سال اخیر نگاه کنیم. پس از سقوط شاه که حجم دارایی‌های ایران را بر اساس نفت موجود در سال 1357 محاسبه می‌کردند پس از انقلاب حجم ذخایر نفتی ایران باحفر چاههای نفتی زیادی بناگاه چندین برابر قبل از انقلاب شد. سرمایه گاز ایران به طور نجومی بالا رفت. مس، اورانیوم وطلا و... در کنار فرش، پسته، خاویار و ... بناگاه ایرانی جدید با سرمایه‌ای بالاتر از همه کشورهای جهان را ساخت. یعنی با توجه به جمعیت و وسعت کشور حجم درآمدهای ایران در ردیف اول جهان قرار گرفت. ولی هرگز این اعلام نشد زیرا دولت دست نشانده وظیفه‌اش انتقال این ثروت عظیم به خزانه‌های سرمایه‌داران جهانی بود. یعنی اینکه دارایی‌های ایران را نمی‌توان ثروت ملی نام نهاد زیرا عوایدش شامل حال ایرانیان نمی‌شود. ایرانیان نقشی مانند کارمند بانک را بازی می‌کنند و در حالی که رقم‌های درشتی هر روز زیر دستان آنان قرار دارد ولی صاحبش نیستند و باید تقدیم مشتریان خود کنند. ثروت ملی زمانی به افراد کشوری تعلق می‌گیرد که دولت و مجلس و ارتش آن کشور ملی باشند و نمایندگان واقعی مردم خود باشند و حافظ منافع کشورشان باشند. ولی متاسفانه در برابر ما تصویری وجود دارد که به روشنی نشان می‌دهد که در برابر ثروت افزایش یافته در ایران ملت ایران در فقر شدید مالی قرار دارد. بیکاری، اعتیاد، فحشاء، در بالاترین نرخ جهان قرار دارد! آمار نشان می‌دهد که میزان درآمد متوسط ایرانیان در برابر مخارج آنان قابل مقایسه نیست و این عدم تعادل غیرطبیعی درآمد و مخارج باعث شده است کسب درآمد به شیوه‌های غیرمعقول را وارد زندگی روزمره ایرانیان نماید. یعنی اگر چنانچه کسی شانس داشته باشد و مثلاً کارمند دولت یا ارتش یا هر ارگان دیگری باشد، باید پس از پایان وقت اداری به کارهای دیگری هم بپردازد تا بخشی از مخارج خود و خانواده‌اش را تامین کند. این کارهای دوم و سوم از مسافرکشی آغاز می‌شود تا دست فروشی و دلالی و... این در حالی است که چنانچه ثروت ایران ملی بود و درآمد سرانه به طور ملی تقسیم می‌شد درآمد بطور تقریبی برابر با مخارج بود ولی آنچه باعث می‌شود ثروت ملی ایرانیان بر باد رود حکومتی غیر ملی و مردمی بر راس کشور است و در کنارش اقلیتی در حکومت که تمام منابع مالی ایران را در دست گرفته‌اند و در پس پرده سیاست، کلید در سرمایه‌های ایران را در اختیار سرمایه‌داران جهان قرار داده‌اند و عملاً مردم ایران را از حق بهره‌بری از ثروت خود محروم کرده‌اند و در کنار دولت خودفروخته هم بلندگوهایی را جهان سرمایه‌داری به کمک حکومت ضد ایرانی در سراسر جهان راه‌اندازی کرده‌اند تا با استفاده از تکنولوژی سته لایت و اینترنت و مطبوعات راهی خانه ایرانیان شوند و آنان را گمراه کنند و با سوژه‌های عوامفریبانه حمله آمریکا به ایران، تجزیه ایران، اپوزیسیون حکومت ایران خطرناک‌تر هستند. حمایت از یک جناح رژیم و... مردم را می‌ترساند که همین رژیم را تحمل کنند. و این در حالیست که بخشی از بلندگوهای ضد منافع ملی ایرانیان در قالب تلویزیونهایی مانند BBC بخش فارسی، صدای امریکا، ایران فردا، من وتو و... رادیو فردا، رادیو زمانه، تلاششان تامین حفظ منافع دولتهای خارجی وسرپا نگهداشتن همین حکومت ضد ایرانی است که در این باره مفصل بارها و بارها نوشته‌ام! راه مقابله با چنین حکومتی ایجاد شرایط و امکانات بیشتر تکنولوژی و برابری تریبون در صحنه اجتماعی زندگی ایرانیان است تا اپوزیسیون واقعی ایران بتواند وارد خانه‌های ایرانیان شود و حقایق و صورت مسئله اصلی را مقابل چشمشان قرار دهد و آگاهی را به آنان آموزش دهد ولی در عرصه نابرابر مبارزه که ابزار و امکانات آن را تکنولوژی امروز تامین می‌کند دست خالی تلاشها کمتر به نتیجه می‌رسد. در برابر رژیم ایران نیروهایی هم وجود دارند که کمتر نمونه‌هایی مانند آن را به عنوان اپوزیسیون میتوان در جهان یافت ولی سرمایه داران جهانی که در قالب حکومتها خود را نشان میدهند اجازه نمیدهند مردم براستی چهره واقعی مبارزان کشور خود را بشناسند. برای نمونه شورای مقاومت ملی و سازمان مجاهدین خلق که سی و چند سال است به طور واقعی و شبانروز با حکومت ضد ایرانی ملایان در جنگ هستند ولی تنها رژیم در برابرشان نیست بلکه با صدها ترفند سیاست بازان جهانی از جمله امریکا و اروپا هم در ستیز نامریی هستند مانند ملت ایران که چون سال 88 رگ حیات رژیم را قطع کردند ولی سرمایه داری جهانی سراسیمه به کمک رژیم شتافت و با ابزار تبلیغاتی تلویزیونهای خارج از کشور تب انقلاب مردم را پائین آورد و با تزریق زهرآگین رنگ سبز مردم عوام و ساده اندیش را رنگ کرد! باید به دنبال ایجاد فضا و امکانات برای ایرانیانی بود که در این دوران نابرابری امکانات خانه نشین شده‌اند و چنانچه امکاناتی بیابند میتواند تعادل را برهم بزنند و کفه ترازو را به سود مردم ایران ببرند و این تنها راه مقابله در میدانی است که بتوان حرف اپوزیسیون واقعی را در خانه‌های ایرانیان شبانروز رواج داد و آنان را آماده قیام ملی واقعی کرد و در کارزاری ملی و میهنی رژیم و دیوار محافظ آن را فروریخت. رژیم ضد ایرانی جمهوری اسلامی هیچ پایگاه و نفوذی در میان ملت ایران ندارد چون آینده‌ای امیدوارکننده برای هیچکس وجود ندارد و ملت ایران نگران از دست دادن چیزی نیست چون نه امنیت مالی دارد و نه امنیت جانی و نه حتی آسایش و راحتی شیوه زندگی دلخواه خود را دارد بهمین دلیل چنانچه نیروهای گسترده مخالف حکومت دارای امکانات شوند، در کنار اپوزیسیون شورای مقاومت و سازمان مجاهدین می‌توانند دست جهانیان و ریشه حیات حکومت را قطع کنند.


اظهارات بی سابقه محمود نبویان از نمایندگان مجلس ارتجاع.

وزرای احمدی‌نژاد در جلسات غیرعلنی از فشار تحریم‌ها اشک می‌ریختند

محمود نبویان٬ نماینده مجلس در اظهاراتی کم‌سابقه از فشارهای شدید بر جمهوری اسلامی به علت تحریم‌های بین‌المللی پرده برداشته و گفته در اواخر دولت احمدی‌نژاد چند تن از وزرا در جلسات غیرعلنی به علت شدت تحریم‌ها «اشک می‌ریختند.»

به گزارش خبرگزاری فارس٬ آقای نبویان این اظهارات را در دوازدهمین اردوی «جهاد اکبر» دانشجویان اتحادیه انجمن‌های اسلامی «مستقل» بیان کرده است.

وی گفته است: «در اواخر دولت احمدی‌نژاد چند تن از وزیران در جلسات غیرعلنی اشک می‌ریختند و می‌گفتند نمایندگان مجلس شما که می‌دانید وضع ما چگونه است چرا در جلسات علنی این گونه حرف می‌زنید؟»

نبویان افزوده «علت تغییر قیمت مرغ در ماه رمضان سال پیش این بود که ما مرغ خریده بودیم و کشتی حامل آن به آب‌های خلیج فارس آمده بود و ۶ ماه می‌چرخید و از ما حق دموراژ که روزانه ۲۵ هزار دلار است می‌گرفت ولی در ‌‌نهایت کشتی را نتوانستیم تخلیه کنیم چون پول را نتوانستیم دست فروشنده‌اش برسانیم.»

مهم‌ترین گزاره‌های اظهارات محمود نبویان:
● در واقع توافقنامه ژنو زمینه‌اش در سفر رئیس جمهور به نیویورک بسته شد،‌‌ همان سفری که دو مورد از آن را مقام معظم رهبری روی آن دست گذاشتند و نقد کردند یکی تلفن و تماسی بود که اوباما با رئیس جمهور داشت و دیگری طولانی شدن صحبت‌ها با جان کری بود.

● در واقع ما برای سوریه هزینه نمی‌دهیم بلکه سوریه برای ما هزینه می‌دهد.

● ۱۵۰ هزار سوری را به ایران آوردیم و به آن‌ها آموزش نظامی دادیم و ۱۵۰ هزار را همانجا آموزش داده و ۵۰ هزار نیروی حزب الله را به آنجا فرستادیم و حزب الله هم اعلام کرد که ۸۰ هزار موشک آماده پرتاب شدن به اسرائیل است و این شد که آمریکا در سوریه شکست خورد.

● یکی از مستشاران آمریکایی که بخش نفت در اختیار او بود٬ زمانی که انقلاب نزدیک پیروزی رسیده بود داشت فرار می‌کرد، شاه دستور داد که به آن یک قالیچه با ارزش هدیه بدهند و او هم بسته‌ای به عنوان هدیه به شاه فرستاد، زمانی که بسته را باز کردند در آن دستمال کاغذهای توالتی است که این نامرد خودش را با آن‌ها پاک کرده است برای شاه فرستاد، یعنی این گونه بالا‌ترین مقام یک شهر را تحقیر می‌کردند.

● بدون مبالغه از تیر ماه سال ۹۱ تا اکنون آمریکا اجازه نداده است که یک کشتی خارجی به اسکله ما بیاید و یک قطره نفت بخرد.

● آقای قاسمی می‌گفت ما مجبوریم خودمان نفت ببریم، به کشتی‌های خارجی اجازه نمی‌دهند و جمهوری اسلامی هم بیشتر از یک کشتی ندارد که این باعث شد زمانی که می‌خواستیم یک محموله نفت به کره جنوبی برسانیم تا زمانی که برگردد دو ماه طول بکشد.

● ما باید روزانه ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار بشکه نفت می‌فروختیم تا پول بودجه را بدست آوریم. قبل از تیرماه که ما آزاد‌تر می‌فروختیم تا بعد از تیر ماه که آمریکا فضا را کاملا بست حدودا یک میلیون بشکه توانستیم صادر کنیم. اکنون آمار ما ۶۵۰ تا ۷۰۰ هزار است.

● از تیر ماه سال ۹۱ آمریکا همه بانک‌های دنیا را بر روی ما تعطیل کرد در نتیجه ما نمی‌توانیم حتی یک دلار را به صورت بانکی جابه جا کنیم.

● علت تغییر قیمت مرغ در ماه رمضان سال پیش این بود که ما مرغ خریده بودیم و کشتی حامل آن به آب‌های خلیج فارس آمده بود و ۶ ماه می‌چرخید و از ما حق دموراژ که روزانه ۲۵ هزار دلار است می‌گرفت ولی در ‌‌نهایت کشتی را نتوانستیم تخلیه کنیم چون پول را نتوانستیم دست فروشنده‌اش برسانیم.

● سوریه برای ما مهم است٬ پس چرا ما به ترکیه که علیه سوریه کار می‌کرد اقدامی نکردیم؟ چون یک بانک در ترکیه برای ما کار می‌کرد که آن هم به اسم ما نبود به اسم خودشان بود اما آمریکا اکنون که با ترکیه یکدست نیست به این بانک گیر داده است که تو برای ایران کار می‌کردی.

● آقای ظریف٬ تیمی که قطعنامه ۵۹۸،‌‌ همان جام زهر را به امام خوراند چه کسانی بودند؟ رأسشان آقای هاشمی و معاونشان آقای روحانی بودند.

● آقای ظریف پشت درهای بسته مذاکره می‌کنید به‌‌ همان زبان انگلیسی بسیار درست و خوب است اما چرا بعد از مذاکرات، زمانی که همه دور و اطراف شما را گرفته‌اند، شما که نماینده ایرانید و وزیر خارجه هستید، چرا به زبان انگلیسی صحبت می‌کنید؟

● آقای ظریف می‌دانید چه پیامی را به دنیا منتقل می‌کنید؟ زبان انگلیسی با کلاس است. این‌ها بحران هویت است. بچه من هنوز زبان ادبیات فارسی بلد نیست و مجبورم او را زبانکده ببرم.

● آقای ظریف گفت وقتی خبرنگاری انگلیسی سوأل می‌کند، من اگر فارسی جواب بدهم حرف من منتقل نمی‌شود. گفتم مترجم ببرید. گفت حاج اقا خیالتان را جمع کنم اصلا با ترجمه ۵۰ درصد حرف منتقل نمی‌شود. گفتم اجازه هست من نکته دیگری بگویم از‌‌ همان اول حضرت آقا، هاشمی، خاتمی رفته‌اند و مترجم برده‌اند پس اصلا مشکل ما با دنیای غرب این است که آن‌ها ۵۰ درصد حرف‌های ما را نمی‌فهمند. گفت اتفاقا حاج آقا همینطور است.

● پس ما هم ۵۰ درصد حرف اوباما را نمی‌فهمیم. در جمع ۱۰۰ درصد حرف هم را نمی‌فهمیم. اگر خبرنگاری از چین از آقای رئیس سوأل کند او که دیگر نمی‌تواند چینی پاسخ بدهد پس چگونه حرف‌ها به اقای ظریف منتقل می‌شود.

● اسم توافق نامه ژنو «طرح مشترک عمل» گذاشته‌ شده ‌است... برای اینکه این توافقنامه را به مجلس نیاورند این اسم را برای آن انتخاب کردند٬ در حالیکه سرتاپای آن تعهد است.

● آن‌ها {غرب} می‌خواهند متخصصان خودشان را بفرستند تا هواپیماهای ما را چک کنند و نقص فنی آن‌ها را برطرف کنند یا لوازم یدکی هواپیما تا خطوطی که تحریم شده را بدهند. واردات و صادرات خودرو را آزاد کنند. واردات و صادرات پتروشیمی را آزاد کنند.

● در رابطه با طول مدت مذاکرات و مقدار زمانی که نیاز است بگذرد تا اصل تحریم برداشته شود از عراقچی سوال پرسیدم که عراقچی پاسخ داد ما داد و بیداد کردیم و گفتیم بیست سال خیلی زیاد است. حداکثر پنج سال ولی آن‌ها در پاسخ گفتند: نه حداقل باید دو رقمی باشد.

● مذاکره کننده اصلی ما قبل از این آقایان می‌گفت صالحی وزیر خارجه رفته به سوئیس در یک همایش حقوق بشر. ولی هنگام برگشت به هواپیمای او بنزین ندادند. او هم آنجا به تعبیر عوامانه بنده سادگی کرده یک بلیط گرفته و برگشته، او گفت نامه زدند که از این به بعد دیگر مذاکرات را در سوئیس و یا ژنو برگزار نمی‌کنیم، اصلا برای چه آنجا باید برگزار شود.

● رئیس جمهور یا یکی از اشخاص مهم‌شان نامه زد که آقا ببخشید، عذرخواهی می‌کنیم، از این به بعد شما بیایید، وزیر امور خارجه‌تان بیاید شما را به کاخ خود می‌بریم. اما آن‌ها گفتند دیگر تمام شد. تعبیر زیبایی کرده، گفت سوئیس مگر چه دارد که تمام قدرت‌های جهان باید مذاکراتشان آنجا برگزار شود؟ چرا ما نباید این کلاس را برای یک کشور اسلامی بگذاریم؟ رفتیم به سراغ استانبول، جا را ما تعیین کردیم. بعد از استانبول، گفتیم بریم بغداد. رفتیم بغداد؛ خود نوری مالکی باورش نمی‌شد.

● زمانی ما در اوج بودیم که مکان و زمان توافق را ما تعیین می‌کردیم و آمریکا تابع بود و می‌پذیرفت. در یک مذاکره کا‌ترین اشتون گفت که دیگر فایده‌ای ندارد. این شماره تماس من. شما خیلی سرسخت هستید.

● ما هم شماره خود را دادیم و گفتیم این هم شماره تماس ما. این اشتون که ناز می‌کرد، ۲۵ روز بعد همین خانم اشتون نه که زنگ بزند سه بار نامه زد که چرا دیگر مذاکره نمی‌آیید. آقایان کلاسشان این است که کری به ما زنگ زده است. کلاس داره؟

● نزد رئیس مجلس گفتم که اگر تو بودی این توافقنامه را امضا می‌کردی؟ گفت نه٬ گفتم پس چرا حرفی نمی‌زنی؟ گفت اگر الان حرفی بزنیم می‌گویند ما داشتیم مشکلات اقتصادی را حل می‌کردیم اما مجلس نگذاشت.

● تا آنجایی که به یاد دارم در زمان احمدی‌نژاد می‌گفتند که مشکلات اقتصادی به خاطر تحریم‌ها نیست، بلکه ۸۰ درصد آن به خاطر سوء مدیریت است. الان دلیل چیست؟ الان که همه مدیر‌ها را عوض کرده‌اید، آیا هشتاد درصد مشکل به خاطر سوء مدیریت نیست؟

● خودشان گفتتند که قرار است دو جا را بگیریم. این‌ها دارند جهت دهی می‌کنند. اگر ذهن مردم را همینطور جهت دهی کنند همین اتفاق‌ها می‌افتد. شما باید مردم را بیدار کنید. مجلس آینده را قرار است بگیرند، برای مثال برای خود ما زنگ می‌زنند، مثلا سؤال از وزیر علوم را من مطرح کردم زنگ زدند و گفتند دیگر رأی نمی‌آوری‌ها. صریحا می‌گویم می‌خواهند مجلس خبرگان را بگیرند، مجلس خبرگان یعنی چه؟ یعنی مقام معظم رهبری.وزرای احمدی‌نژاد در جلسات غیرعلنی از فشار تحریم‌ها اشک می‌ریختند

محمود نبویان٬ نماینده مجلس در اظهاراتی کم‌سابقه از فشارهای شدید بر جمهوری اسلامی به علت تحریم‌های بین‌المللی پرده برداشته و گفته در اواخر دولت احمدی‌نژاد چند تن از وزرا در جلسات غیرعلنی به علت شدت تحریم‌ها «اشک می‌ریختند.»

به گزارش خبرگزاری فارس٬ آقای نبویان این اظهارات را در دوازدهمین اردوی «جهاد اکبر» دانشجویان اتحادیه انجمن‌های اسلامی «مستقل» بیان کرده است.

وی گفته است: «در اواخر دولت احمدی‌نژاد چند تن از وزیران در جلسات غیرعلنی اشک می‌ریختند و می‌گفتند نمایندگان مجلس شما که می‌دانید وضع ما چگونه است چرا در جلسات علنی این گونه حرف می‌زنید؟»

نبویان افزوده «علت تغییر قیمت مرغ در ماه رمضان سال پیش این بود که ما مرغ خریده بودیم و کشتی حامل آن به آب‌های خلیج فارس آمده بود و ۶ ماه می‌چرخید و از ما حق دموراژ که روزانه ۲۵ هزار دلار است می‌گرفت ولی در ‌‌نهایت کشتی را نتوانستیم تخلیه کنیم چون پول را نتوانستیم دست فروشنده‌اش برسانیم.»

مهم‌ترین گزاره‌های اظهارات محمود نبویان:
● در واقع توافقنامه ژنو زمینه‌اش در سفر رئیس جمهور به نیویورک بسته شد،‌‌ همان سفری که دو مورد از آن را مقام معظم رهبری روی آن دست گذاشتند و نقد کردند یکی تلفن و تماسی بود که اوباما با رئیس جمهور داشت و دیگری طولانی شدن صحبت‌ها با جان کری بود.

● در واقع ما برای سوریه هزینه نمی‌دهیم بلکه سوریه برای ما هزینه می‌دهد.

● ۱۵۰ هزار سوری را به ایران آوردیم و به آن‌ها آموزش نظامی دادیم و ۱۵۰ هزار را همانجا آموزش داده و ۵۰ هزار نیروی حزب الله را به آنجا فرستادیم و حزب الله هم اعلام کرد که ۸۰ هزار موشک آماده پرتاب شدن به اسرائیل است و این شد که آمریکا در سوریه شکست خورد.

● یکی از مستشاران آمریکایی که بخش نفت در اختیار او بود٬ زمانی که انقلاب نزدیک پیروزی رسیده بود داشت فرار می‌کرد، شاه دستور داد که به آن یک قالیچه با ارزش هدیه بدهند و او هم بسته‌ای به عنوان هدیه به شاه فرستاد، زمانی که بسته را باز کردند در آن دستمال کاغذهای توالتی است که این نامرد خودش را با آن‌ها پاک کرده است برای شاه فرستاد، یعنی این گونه بالا‌ترین مقام یک شهر را تحقیر می‌کردند.

● بدون مبالغه از تیر ماه سال ۹۱ تا اکنون آمریکا اجازه نداده است که یک کشتی خارجی به اسکله ما بیاید و یک قطره نفت بخرد.

● آقای قاسمی می‌گفت ما مجبوریم خودمان نفت ببریم، به کشتی‌های خارجی اجازه نمی‌دهند و جمهوری اسلامی هم بیشتر از یک کشتی ندارد که این باعث شد زمانی که می‌خواستیم یک محموله نفت به کره جنوبی برسانیم تا زمانی که برگردد دو ماه طول بکشد.

● ما باید روزانه ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار بشکه نفت می‌فروختیم تا پول بودجه را بدست آوریم. قبل از تیرماه که ما آزاد‌تر می‌فروختیم تا بعد از تیر ماه که آمریکا فضا را کاملا بست حدودا یک میلیون بشکه توانستیم صادر کنیم. اکنون آمار ما ۶۵۰ تا ۷۰۰ هزار است.

● از تیر ماه سال ۹۱ آمریکا همه بانک‌های دنیا را بر روی ما تعطیل کرد در نتیجه ما نمی‌توانیم حتی یک دلار را به صورت بانکی جابه جا کنیم.

● علت تغییر قیمت مرغ در ماه رمضان سال پیش این بود که ما مرغ خریده بودیم و کشتی حامل آن به آب‌های خلیج فارس آمده بود و ۶ ماه می‌چرخید و از ما حق دموراژ که روزانه ۲۵ هزار دلار است می‌گرفت ولی در ‌‌نهایت کشتی را نتوانستیم تخلیه کنیم چون پول را نتوانستیم دست فروشنده‌اش برسانیم.

● سوریه برای ما مهم است٬ پس چرا ما به ترکیه که علیه سوریه کار می‌کرد اقدامی نکردیم؟ چون یک بانک در ترکیه برای ما کار می‌کرد که آن هم به اسم ما نبود به اسم خودشان بود اما آمریکا اکنون که با ترکیه یکدست نیست به این بانک گیر داده است که تو برای ایران کار می‌کردی.

● آقای ظریف٬ تیمی که قطعنامه ۵۹۸،‌‌ همان جام زهر را به امام خوراند چه کسانی بودند؟ رأسشان آقای هاشمی و معاونشان آقای روحانی بودند.

● آقای ظریف پشت درهای بسته مذاکره می‌کنید به‌‌ همان زبان انگلیسی بسیار درست و خوب است اما چرا بعد از مذاکرات، زمانی که همه دور و اطراف شما را گرفته‌اند، شما که نماینده ایرانید و وزیر خارجه هستید، چرا به زبان انگلیسی صحبت می‌کنید؟

● آقای ظریف می‌دانید چه پیامی را به دنیا منتقل می‌کنید؟ زبان انگلیسی با کلاس است. این‌ها بحران هویت است. بچه من هنوز زبان ادبیات فارسی بلد نیست و مجبورم او را زبانکده ببرم.

● آقای ظریف گفت وقتی خبرنگاری انگلیسی سوأل می‌کند، من اگر فارسی جواب بدهم حرف من منتقل نمی‌شود. گفتم مترجم ببرید. گفت حاج اقا خیالتان را جمع کنم اصلا با ترجمه ۵۰ درصد حرف منتقل نمی‌شود. گفتم اجازه هست من نکته دیگری بگویم از‌‌ همان اول حضرت آقا، هاشمی، خاتمی رفته‌اند و مترجم برده‌اند پس اصلا مشکل ما با دنیای غرب این است که آن‌ها ۵۰ درصد حرف‌های ما را نمی‌فهمند. گفت اتفاقا حاج آقا همینطور است.

● پس ما هم ۵۰ درصد حرف اوباما را نمی‌فهمیم. در جمع ۱۰۰ درصد حرف هم را نمی‌فهمیم. اگر خبرنگاری از چین از آقای رئیس سوأل کند او که دیگر نمی‌تواند چینی پاسخ بدهد پس چگونه حرف‌ها به اقای ظریف منتقل می‌شود.

● اسم توافق نامه ژنو «طرح مشترک عمل» گذاشته‌ شده ‌است... برای اینکه این توافقنامه را به مجلس نیاورند این اسم را برای آن انتخاب کردند٬ در حالیکه سرتاپای آن تعهد است.

● آن‌ها {غرب} می‌خواهند متخصصان خودشان را بفرستند تا هواپیماهای ما را چک کنند و نقص فنی آن‌ها را برطرف کنند یا لوازم یدکی هواپیما تا خطوطی که تحریم شده را بدهند. واردات و صادرات خودرو را آزاد کنند. واردات و صادرات پتروشیمی را آزاد کنند.

● در رابطه با طول مدت مذاکرات و مقدار زمانی که نیاز است بگذرد تا اصل تحریم برداشته شود از عراقچی سوال پرسیدم که عراقچی پاسخ داد ما داد و بیداد کردیم و گفتیم بیست سال خیلی زیاد است. حداکثر پنج سال ولی آن‌ها در پاسخ گفتند: نه حداقل باید دو رقمی باشد.

● مذاکره کننده اصلی ما قبل از این آقایان می‌گفت صالحی وزیر خارجه رفته به سوئیس در یک همایش حقوق بشر. ولی هنگام برگشت به هواپیمای او بنزین ندادند. او هم آنجا به تعبیر عوامانه بنده سادگی کرده یک بلیط گرفته و برگشته، او گفت نامه زدند که از این به بعد دیگر مذاکرات را در سوئیس و یا ژنو برگزار نمی‌کنیم، اصلا برای چه آنجا باید برگزار شود.

● رئیس جمهور یا یکی از اشخاص مهم‌شان نامه زد که آقا ببخشید، عذرخواهی می‌کنیم، از این به بعد شما بیایید، وزیر امور خارجه‌تان بیاید شما را به کاخ خود می‌بریم. اما آن‌ها گفتند دیگر تمام شد. تعبیر زیبایی کرده، گفت سوئیس مگر چه دارد که تمام قدرت‌های جهان باید مذاکراتشان آنجا برگزار شود؟ چرا ما نباید این کلاس را برای یک کشور اسلامی بگذاریم؟ رفتیم به سراغ استانبول، جا را ما تعیین کردیم. بعد از استانبول، گفتیم بریم بغداد. رفتیم بغداد؛ خود نوری مالکی باورش نمی‌شد.

● زمانی ما در اوج بودیم که مکان و زمان توافق را ما تعیین می‌کردیم و آمریکا تابع بود و می‌پذیرفت. در یک مذاکره کا‌ترین اشتون گفت که دیگر فایده‌ای ندارد. این شماره تماس من. شما خیلی سرسخت هستید.

● ما هم شماره خود را دادیم و گفتیم این هم شماره تماس ما. این اشتون که ناز می‌کرد، ۲۵ روز بعد همین خانم اشتون نه که زنگ بزند سه بار نامه زد که چرا دیگر مذاکره نمی‌آیید. آقایان کلاسشان این است که کری به ما زنگ زده است. کلاس داره؟

● نزد رئیس مجلس گفتم که اگر تو بودی این توافقنامه را امضا می‌کردی؟ گفت نه٬ گفتم پس چرا حرفی نمی‌زنی؟ گفت اگر الان حرفی بزنیم می‌گویند ما داشتیم مشکلات اقتصادی را حل می‌کردیم اما مجلس نگذاشت.

● تا آنجایی که به یاد دارم در زمان احمدی‌نژاد می‌گفتند که مشکلات اقتصادی به خاطر تحریم‌ها نیست، بلکه ۸۰ درصد آن به خاطر سوء مدیریت است. الان دلیل چیست؟ الان که همه مدیر‌ها را عوض کرده‌اید، آیا هشتاد درصد مشکل به خاطر سوء مدیریت نیست؟

● خودشان گفتتند که قرار است دو جا را بگیریم. این‌ها دارند جهت دهی می‌کنند. اگر ذهن مردم را همینطور جهت دهی کنند همین اتفاق‌ها می‌افتد. شما باید مردم را بیدار کنید. مجلس آینده را قرار است بگیرند، برای مثال برای خود ما زنگ می‌زنند، مثلا سؤال از وزیر علوم را من مطرح کردم زنگ زدند و گفتند دیگر رأی نمی‌آوری‌ها. صریحا می‌گویم می‌خواهند مجلس خبرگان را بگیرند، مجلس خبرگان یعنی چه؟ یعنی مقام معظم رهبری.

۱۳۹۲ بهمن ۲۱, دوشنبه

آقای محمد رضا روحانی اموالتان در شهر ساری آزاد شد ؟ 3

hormoz-safai2 8dc32


 (آقای اسماعیل یغمائی دچار آلزآیمر شده است  )  

HormozSafai 91700

همسایگانی آلمانی داشتم به نامهای ( ماریا و ارنست ) که متاسفانه دیگر در این دنیا نیستند. زن و شوهر خیلی مهربان و خوش برخوردی بودند. بسیار باهوش و باسواد  و همانند شاعر نادم مان اهل شعر وشاعری  بودند. اواخر عمر ماریا دچار آلزایمر ضعیفی شده بود. در طول روز زنگ خانه مارا می زد و با گریه می گفت:  یک مرد غریبه توی تخت من خوابیده است! من بار اول سراسیمه به اطاق خوابش رفتم. اما در کمال تعجب دیدم که آن مرد غریبه کسی جز همسر پیرش یعنی (ارنست) نبود. هر بار من ماریا را آرام می کردم واین داستان تا مدتها ادامه داشت تا اینکه ابتدا ماریا وبعد از سه هفته نیز ارنست از این دنیا رفتند وبرحمت ایزدی پیوستند. 
فراموشکاری آقای یغمائی مرا به یاد همسایه های مرحومم انداخت و دلیلی شد تا یادی نیز از این انسانهای شریف بکنم. 
اما قبل از اینکه جواب آقای  یغمائی را بدهم ترجیح می دهم نوع ادبیات مورد استفاده ی یک شاعر!تاریخدان! و منتقد مجاهدین وشورای ملی مقاومت! را در مورد یک دوست قدیمی و هوادار سابق خودش دراینجا بیاورم . 

«آلترناتیوی که از دفاع درست و توضیح عاجز است. اسماعیل وفا یغمائی»
حال میرسیم به اصل مطلب . نوشتم انگیزه ای برای پاسخ در رابطه با نکاتی که در باره من در ایران افشاگر نوشته شده بود نداشتم ولی خواندن مطلبی علیه آقای روحانی در جریده شریفه توسط یکی از اصحاب بی نام ونشان وطبق معمول دارای هویت مستعار بنام هرمز صفائی نوائی تحت عنوان  ( آقای محمد رضا روحانی املاکتان در شهر ساری آزاد شد ؟) مرا دست به قلم کرد.

آقای شاعر نادم برای گرفتن ژست دموکراتیک و منتقد!، در بالای سایت خودشان نوشته اند:
            دموکراسی حرف نیست، یک فرهنگ است. باید آنرا شناخت، پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنانی که با کلماتی درشت وپرطنین ازدموکراسی سخن می گویند ولی در جزئی ترین کارها دموکراسی را زیر پا می گذارند  دروغ می گویند.

در اینجا بهتر است آقای شاعر نادم این مطلب را نیز اضافه کنند که:  انتقاد کردن حرف نیست، یک فرهنگ است. باید آنرا شناخت ودر کنارش پیشنهاد نیز داد و به آن عمل کرد. آنانی که با کلماتی درشت و پر طنین از انتقاد! سخن می گویند ولی در عمل هیچ راه حلی برای جزئی ترین سوالات ندارند دروغ می گویند.
من و آقای یغمائی نزدیک به بیست سال است که هم دیگر را از طریق دوستان مشترکمان  « سیروس و همسرمحترمش ف »  در پاریس می شناسیم و حداقل در سال دو بار در خانه ایشان بر سر یک میز، نان و نمک شان را می خوریم. بارها در آن زمان ها که هنوز در میتینگ های مقاومت شرکت می کردند من و ایشان و مرحوم ابراهیم آل اسحاق و ج - ب و دیگر دوستان قدیمی همدیگر را می دیدیم. ما همدیگر را در مراسم خاکسپاری بانوی هنر ایران خانم مرضیه نیز دیدیم و حتی در رابطه با مشکل کوچک قلبشان نیز صحبت نمودیم. جالب تر از همه اینکه ما به اتفاق دوستان مشترکمان یعنی س و ف در سوم اکتبر 2013 (یعنی 5 مااه قبل ) در پاریس به یک رستوران رفته و نهار خوردیم و آنگاه به محل کار س رفتیم و بعد از آن نیز به خانه شان رفته و تا بیست دقیقه به دوازده شب نیز بر سر مسائل مختلف سیاسی  صحبت کرده و آنچه که از سر دلسوزی و برای منحرف نشدن وی از جاده مقاومت بود را با ایشان در میان گذاشتیم و ایشان حتی قول دادند در مورد سایت شان تجدید نظر کنند. آقای یغمائی حتی قرار بود کتابی که من نوشتم را ویراستاری نماید که آن را به دلیل بی اعتمادی ام به ایشان ندادم.  
برای اینکه شاید در آن لحظه که حالشان بهتر شد مرا بخاطر بیاورند من دوتا از عکس هایم را همراه با این نوشته، به چاپ می رسانم تا  به حضور ذهن ایشان کمکی بکند.
ایشان کاملا مرا می شناسند اما یا دروغ می گویند، یا از قرار معلوم دچار آلزایمر شده اند و یا اینکه  بعید هم نیست، هر کس که ذره ای از مجاهدین حمایت می کند مشمول فراموشی ایشان می شود. ایشان طبق معمول به جای پاسخ دادن به سوالات هواداران سابق خودشان، کل نوشته ها را همانند آقای وکیل مستعفی! به آقای رجوی نسبت دادند، تا طبق معمول خود و آقایان مستعفی منتقد! را مهم جلوه بدهند که ( رهبر عقیدتی ) و مجاهدین ما را فرستاده است تا به ساحت مبارکشان اتهام بزنیم و بی دلیل بر علیه آنها شایعه و تبلیغات منفی راه بیندازیم. از قرار معلوم، ایشان ازسر بیکاری وعلافی درکوله پشتی خاکستریشان قیلمهای قدیمی سریال «دائی جان ناپلئون» را مرتب با خود حمل می کنند . 
ایشان می دانند که من نزدیک به بیست سال است که به دلائلی که به خود بنده مربوط  و کاملا شخصی است، دیگر با مجاهدین کار تشکیلاتی نمی کنم. او خود می داند که انتقادات من به مجاهدین هیچگاه باعث نشده است که اگر همراه با آنها بر علیه آدم خواران عمامه بسر مستقیما در میدان مبارزه نیستم، اما از در کنارشان بودن هرگز دست برنداشته ام. بنده به دلیل داشتن مرزبندی قاطع با رژیم ضد بشری و از آنجائیکه غیر از مجاهدین هیچ اپوزیسیون  جدی دیگری را در میدان مبارزه با رژیم نمی بینم ونیست، در کنارشان تا به آخر خواهم بود. من وبسیاری از ما میدان مبارزه را به بهانه انتقاد! ترک نمی نمائیم و به یارانمان که بی گناه بر چوبک دار بوسه زدند پشت نخواهیم کرد.
آقای یغمائی، خودتان می دانید که من همیشه از دوست داران و یکی از اصحاب شما بوده ام. چطور ممکن است که مرا از (اصحاب بی نام ونشان و طبق معمول دارای هویت مستعار) بخوانید؟ 

زمانی که بچه تواب ( ایرج مصداقی )  گزارش 92 را بچاپ رساند، ( محمد جعفری ) همان همنشین جلاد به آقای روحانی پیشنهاد قبول وکالت بچه تواب را داد! و حال تعجب من در این است که شما به نفع ایشان و بر علیه من وارد میدان پاسخگوئی شده و وکیل مدافع ( آقای وکیل ) شده اید!  در اینجا حواستان کاملآ سرجایش است و دچار فراموشی وآلزآیمر نمی باشید. چرا ؟ زبانم لال به شما گفته می شود وارد میدان شوید  و مثلآ روزی ایرج مصداقی وروز دیگری آقایان مستعفی و روزی نیز، دیگر مشکوکان را چهره شوئی بکنید؟  اگر غیر از این است، به شما چه ربطی دارد که وکیل آقای وکیل ودکتر مستعفی منتقد! می شوید؟  حال که به ما منتقد ین مجاهدین که به لحاظ سیاسی در کنار این تنها اپوزیسیون جدی ـ که خواهان براندازی تمام جناح های ولایت فقیه هستندـ هستیم و از آنها دفاع می نمائیم دچار فراموشی وآلزآیمر می شوید؟
حال که کار به اینجا رسیده است لازم می بینم چند نکته ای را با شما به عنوان یکی از اصحاب پرو پا قرص سابق تان درمیان بگذارم.
چطور شما از هر بچه تواب نادمی ـ که خودش در صدای آمریکا در حضور بینندگان سراسر ایران و دنیا اعتراف کرده است که در جریان کشتار فرزندان ایران در سال 1367 « انزجار نامه » نوشته و از اعدام خلاصی پیدا کرده است ـ دفاع کرده و سعی در تبرئه کردنش می کنید! ولی هرکس راکه سر سوزنی با شورای ملی مقاومت ومجاهدین سمپاتی دارد را یا نمی شناسید و یا اینکه به سعید امامی نسبت می دهید؟ آیا این گونه دریدگی ها ی سیاسی پیام و معنی اش جز دم تکان دادن برای افراد ناشناس که در صفحه شما کامنت می گذارند نمی باشد؟
شما برای دفاع از بچه تواب ( ایرج مصداقی ) در سایت خودتان شعر سروده اید و برای طهارت بخشیدن به سابقه ندامت پیشه گی اش نوشته اید که زمانی که در سازمان مجاهدین بودید مدتی کارتان رسیدگی به نامه های زندانیانی که از داخل ایران به دست سازمان می رسیده، بوده است. و (در هیچکدام از این گزارشات نام ایرج مصداقی را ندیده ام که در زندان با رژیم همکاری کرده باشد!) سوال من از شما این است: آیا متن کتاب های خود این تواب و اعترافات خودش را هم نخوانده اید؟ این گونه می خواهید یک بچه تواب، که به آرمان و نوامیس آرمانی تمامی زندانیان مجاهد( 120000 مجاهد اعدامی ) تیغ می کشد را بجای قناری به ما جا بزنید ؟ ما در زندان از این نوع نادمین و بچه قناری ها ی رنگ شده، زیاد دیده ایم! به خودتان زحمت ندهید. این جماعت در بازار مقاومت یک خلق خریداری ندارند.
خواهش می کنم فقط برای چند دقیقه به سایت خودتان از موضع یک منتقد نگاه کنید. در کجای نوشته های این آقایان شما انتقادی بر علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت می بینید؟ آیا چیز دیگری جز فحش، جز ناسزا و جز بد و بی راه گفتن به فرزندان ایران زمین که در روزگار سیاه نامردمی ها و ناامیدی ها با هر ایراد و اشکالی که داشته باشند، مشغول مبارزه سیاسی رو در رو با اهریمنان حاکم بر ایران می باشند، می بینید؟ چرا به دروغ و با نامردی تمام وقتی از یک هواداری از مجاهدین جوابی می شنوید آی هوار راه می اندازید که مجاهدین تحمل هیچ منتقدی را ندارند! در کدامیک از نوشته های تان انتقاد می باشد؟ شما در کجای انتقاداتتان ! راه حلی نیز جلوی پای هواداران سابقتان برای مبارزه با آدمخواران عمامه دار گذاشته اید؟ شما جز نق زدن و گرفتن پاچه آنها  چه کار دیگری دارید در سایت کذائی تان می کنید؟  
در کنار انتقادات!، پیشنهادات شما برای بهتر مبارزه کردن بر علیه جانیان حاکم بر میهن مان چیست؟ یا اینکه انتقاد اصلی تان اصولاهمین نفس ماندن در مبارزه و در کنار مقاومت ایران است؟ آیا این به معنی ترویج بریدگی ! خفت وخواری وتبلیغ پاسیویزم و وادادگی نیست؟
شما نمی توانید بگوئید که برای مبارزه راه حلی ندارید. چرا که در تمام 40 سال مبارزه تان، ما جوانان آن زمان را به مبارزه و سیاست ترغیب می نمودید.  اما حالا شما بارها و بارها در همان جمع دوستانی که شما  می شناسید، تمام 40 سال مبارزه تان را رد کرده اید! شما بارها گفته اید که اگرتجربه فعلی را می داشتید با رژیم دیکتاتوری شاه مبارزه نمی کردید! آیا درست می گویم یا نه؟  آیا به همین دلیل است که امروزه  در سایت تان در نهایت خفت از آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی معذرت خواهی می کنید؟  آیا این ندامت نیست؟ چرا در سایت تان به دروغ و ریا از انقلاب ضد سلطنتی و بهمن می نویسید و مطلب می زنید؟ آقای یغمائی بروید جلوی آینه و درتنهائی نگاهی به درون و بیرون خود  بکنید! شما یا دارید دوباره دروغ می گوئید و دروغ می نویسید و دروغ می سرائید و یا اینکه  بقول یکی از دوستان دچاربیماری روان پریشی و آلزآیمر شده اید! 
  
 آیا من حق ندارم به شما نادم بگویم؟ مگر شما در همان جمع پنج نفره ای که ما در منزل ( سیروس -و ف ) در پاریس بودیم  نگفته بودید که شروع 30 خرداد  اشتباه بوده است؟ آیا به این دلیل است که برای « پرویز یعقوبی » که با پول وامکانات وافراد سازمان از طریق مرز کردستان به خارجه فرستاده شده ، اما در همان بدو ورود بر علیه سازمان و خط دفاع از مبارزه مسلحانه  سنگ اندازی می کرده است معذرت خواهی می کنید؟ این دم تکان دادن ها برای کیست آقای یغمائی ؟ من با فرد مجاهدی که از اعضای تیم حفاظتی پرویز یعقوبی برای خروج از ایران خمینی زده بود و به خاطر نجات جان یک مهره فرسوده در کمین سپاه افتاد، هم سلول وهم زنجیر بودم . این فرد بعدها در زندان گیلان به دار آویخته شد . شما در حقیقت تمام لنگ ولگد زدن این خائن به مقاومت را تائید می نمائید واز ایشان معذرت خواهی می کنید؟ اینها دلیل بر ندامت نیست؟ آقای یغمائی لطف بفرمائید نظرتان را در مورد سعید شاهسوندی بنویسید. چه وقت از او عذرخواهی می کنید؟
شرم نمی کنید؟ خجالت نمی کشید؟ هزاران جوان ونوجوان میلیشیا با سروده های شما ـ که البته چون در آن زمان به خاطرهمراهی با مجاهدین، بوی مقاومت ورهائی می داد ـ  به چوبه دار کشانده شدند.  حالا در آخر عمر و بیماری به زندگی خفت بار روی آورده اید و می گوئید همه اش غلط بود؟  اینها را البته در خارجه ودر اقامت در کنار« برج ایفل » مطرح می کنید ! اگر دستگیر می شدید وهمانند ما که طرفدار اشعار شما بودیم زیر شکنجه می رفتید چه بلائی بر سر زندانیان دیگر می آوردید؟ زبانم لال بعید نبود از آنجائیکه هم ولایتی خامنه ای نیز هستید و درس الاهیات نیز خوانده اید و مدتی نیز محضر دار بوده اید، در بیت ولایت شعر نیز می سرودید! . آقای یغمائی نوجوانان وجوانان زیادی بودند که با اشعار شما به روی تخت شکنجه درازکشیدند، اما لب به افشای اسراریارانشان باز نکرده اند. چه تضمینی وجود دارد حال که دیگر سلامت ذهنی تان زیر سوال است دوباره دچار اشتباه نباشید؟ آیا علت اطمینان شما از موضع فعلی تان این نیست که این موضع را نه بر اساس تحلیل سیاسی، بلکه به خاطر مسائل دیگر به دست آورده اید؟ آیا سست و بی پایه و اساس و آبکی بودن مقالات تحلیل گری با سابقه ی شما، همین بی اعتقادی شما به تحلیل های «حسب الامری هفتگی» تان نیست. یک نگاه به تحلیل های امروز خود و دوستانتان بیاندازید و آن ها را با تحلیل های دوران مقاومت تان مقایسه کنید تا بفهمید شک ما به این تحلیل ها از کجا می آید.
در همین جا دوباره مسئولیت تمام نوشته هایم را خودم بعهده می گیرم تا فردا دوباره بهانه ای نباشد که یقه ی مجاهدین و شورای ملی مقاومت را بگیرید! آنها نه وقت و حوصله اش را دارند و نه شما موضوعشان می باشید که بخواهند مشغول اظهار فضل های شما بشوند. آنها مشغول کار مهمتری یعنی مبارزه با قاتلان همان جوانانی ونوجوانانی می باشند که شما با سروده هایتان به چوبه های دار فرستاده اید! حال شرم کنید و به کار شاعری و هنری تان که دیگر هیچ محتوائی ندارد، یعنی به ترویج دروغ وریای تان بپردازید.
در اینجا من به عنوان یک زندانی از بند رسته که 3 بار طناب دار به گردنم انداختند، به عنوان فردی که لبان تب دار بسیاری از یارانم که بعضا بیش از هجده سال سن نداشتند را قبل از بوسه زدن بر طناب دار بجرم هواداری آز ناخدای آزادی یعنی « مسعود رجوی »  بوسیدم، به عنوان فردی که  بخاطر پیروی از اشعار شما به دنبال آزادی دویدم، با خود عهد کرده بودم که هرگز شما را بخاطر این ندامت وپلشتی وپشت نمودن به مقاومتی خونین وعملآ وکلامآ و قلمآ چه خواسته ویا ناخواسته در کنار دشمن قرار گرفتن تان را هرگز نبخشم، چرا که شما را شاعر تزویر وریا  می بینم . اما فقط وفقط بخاطر یک چیز از شما بسیار سپاسگزارم . مرا با اشعارت با ابر مردی در تاریخ سیاسی واجتماعی میهنم آشنا نمودی که در راه آرمان آزادیخواهی اش 35 سال است که از خانه وکاشانه ام گذشتم. 35 سال بخش ازبزرگی از زندگی ام، که می بایست در کنار عزیزانم باشم محروم گشته ام . اما اگر این مسیر و این راه 30 سال دیگر نیز بطول بیانجامد دست از حمایت ویاری اش بر نخواهم ونخواهیم کشید . چرا که این نام برای مان نام مقدسی شده است، یعنی نام خجسته «مسعود رجوی».  حال هرچه می خواهید پوزه های تان رابه دریای پرعظمت نامش بمالید تا هم نوا وهم صدا با جلاد بر علیه اش سم پاشی کنید. اما بدانید وبدانید  ما هواداران سابق شما، شما یان را بریدگان از مبارزه می دانیم و نه منتقد!   برای خود بی جهت دکان نان خواری سیاسی باز نکنید. شما در طول مبارزات خلق ها نه اولین ونه آخرین نفر خواهید بود که مبارزه را ترک می کنند.  نیروهای تازه نفس همواره به انقلابیون خواهند پیوست. این منطق مبارزات و مقاومت خلق هاست.  تا زمانی که با دشمن نرفته اید حق شماست که به زندگی عادی تان برگردید . هیچ ایرادی نیز به شمایان نیست . همانطور که من وبسیاری دیگر مشغول زندگی مان می باشیم. اما کسی را که در حال مبارزه است و دست از استراتژی سرنگونی رژیم برنداشته است ـ حال به هر شیوه ای در تاکتیک ـ بگذارید کار خودش را بکند .       

آقای یغمائی، فقط برای لحظه ای شرافت و وجدان هنری تان را بکار بگیرید. اگر قلب تان هنوز سنگ نشده است مزخرفات ( ایرج شکری و حنیف حیدر نژاد  و بچه تواب ایرج مصداقی ) را در سایت تان بخوانید و بگوئید در کجای نوشته های شان اثری از انتقاد سازنده  به مجاهدین و شورای ملی مقاومت می بینید ؟! 
بس کنید این بازار مکاره را و جمع کنید این جعبه ماربازان ومار بازی تان را . دروغ وتزویر وریا بس است . فاحشه گری سیاسی را بکناری بگذارید . با ژستهای روشنفکری تان که همه اش تزویر است ودروغ مبدل به روشنفکران بدون عمل  نشوید تا بیش از این مورد لعن ونفرین تاریخ قرار نگیرید. من با ترانه سرودهای میلیشیا و همسفری که شما سروده بودید در سن 20 سالگی در شرائطی که از شدت شکنجه آش ولاش بودم به خودم انگیزه می دادم و با دیوارهائی که از خون هم زنجیرانم خونین بود شبها را با وحشت به صبح می رساندم . این شرح حال من و بسیاری از هم زنجیران حتی خردسال  میلیشیا بود که با ترانه سرودهای شما به سوی چوبه دار رفته اند. شرم کنید. به ندای وجدانتان، اگر وجدانی هست رجوع کنید و به خود نهیبی بزنید  و جمع کنید این بند بازی و نمایش مسخره ای که به نام منتقد ! براه انداخته اید.  همانطور که خودتان در نوشته های تان است اگر در آن صادقید ( این تنها ملایان هستند که با دمشان گردو می شکنند ). شما که متاسفانه اینگونه و آنهم فقط با فحش و ناسزا دادن یکطرفه به مقاومت حمله می کنید، یا زبانم لال خط وزارت بدنام  اطلاعات برای ضربه زدن به تنها اپوزیسیون براندازش را به پیش می برید یا اینکه دچار روان پریشی شده اید. 
 من مجددآ تاکید می کنم. من نمی خواهم بگویم که شما وابسته به وزارت اطلاعات هستید ولی صفحه شما به جولانگاه این وزارتخانه و عواملش تبدیل شده است. اگر جای بنده باشید آیا غیر از این، سوال دیگری به ذهن تان خواهد زد؟
 نوشته ها وسروده های شما تا زمانی که برای مقاومت وآزادی مردم در عمل ودر کنار مقاومت  می سرودید  وبودید از ارزش و محتوا برخوردار بود. خواهش می کنم آن سرودها وترانه هائی که من ودیگر یارانم با آنها روی تخت شکنجه ودر پای چوبه ی دار انگیزه ی مقاومت می گرفتیم ـ چون دیگرمتعلق به شما نیست ـ  را از سایت تان پاک کنید . به پای تک تک آنها خون ورنج و شکنجه ریخته شده است. نه بخاطر شخص شما ویا نوشته های شما بلکه بخاطر اینکه برای مقاومت  ومجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت سروده می شده است .  
من هر روز صبح و هر شب سری به سایت شما و سایت بچه تواب می زنم تا ببینم پیشنهادتان برای اصلاح شورا ومجاهدین در راه مبارزه با رژیم خونریز آخوندی ـ که فقط در 2013 نزدیک به 800 نفر را به دار کشیده است چیست! اما متاسفانه فقط و فقط دارید از چپ و راست پاچه مجاهدین و شورای ملی مقاومت و رهبری شان را همانند رژیم در داخل کشور می گیرید! آیا این غیر از پیش بردن خط  وزارت بدنام اطلاعات می باشد؟ 
اصلآ به شما چه ربطی دارد که آنها چگونه مبارزه می کنند!  اگر راست می گوئید چرا با دیگر نیروهای اپوزوسیون رژیم ملایان کاری ندارید؟ 
 
در خاتمه به شما پیشنهاد می کنم  اگر در گفتارتان صادقید بروید و به کار شاعری و هنری تان بپردازید و همانطور که دوستان نزدیک شما و من به شما گفته اند شما را با سیاست کاری نیست و بیخود باعث ابتلا و مصیبت جوانان وطنم نشوید  و باقیمانده عمرتان را به تحقیق و به درمان بیماری آلزایمرتان بپردازید و وکیل مدافع دیگران که تا مرفق آلوده ی این رژیم خونریزند، نشوید .

هرمز صفائی 
آلمان - هامبورگ 
10.02.2014

۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

آقای محمد رضا روحانی املاکتان در شهر ساری آزاد شد؟ قسمت دوم -دائی جان ناپلئون

hormoz-safai2 8dc32اینجانب در تاریخ 27 ژانویه 2014 طی مقاله ای ابتدا به عنوان یک ایرانی، سپس به عنوان یک هم ولایتی، برای آقای روحانی سؤالاتی مطرح نمودم. ایشان و آقای اسماعیل وفا یغمائی بخود زحمت داده وبه جای پاسخ به سؤالات من ـ‌ به عنوان یک شهروندایرانی در تبعید هوادار سابق خودشان ـ که روزگاری از مسؤلین شورای ملی مقاومت بودند، مرا و مسئول شورا ومجاهدین را که مورد هتاکی وهتک حرمت قرار دادند 
HormozSafai 91700
(پاسخگو و مسئول كيست؟ قسمت ۵- املاك محمد رضا روحانی (سال سين و نحوست شوهر عمه‌ها
قبلاً بارها نوشتيم كه ما امكان پاسخگویی به سيل مراحم كتبى و شفاهى رهبر عقيدتى، كه از در و ديوار مى بارد را نداشته، نداريم و نخواهيم داشت. اصولاً لزومى هم ندارد. ما نامه‌ایى براى مسئول شورا فرستاديم. پاسخ‌هاى غير مستقيم فايده‌اى ندارد. بيهوده گویی است. كلاف سر در گمى مى سازد كه هیچکس سر از آن در نمى آورد. مثل احكام غيابى وصدها مقاله، گزارش، سخنرانى، كلكسيون، مصاحبه بند از بند باز كردن، شايعه پراكنى و البته فتواى اخراج دو مستعفى از جبهه خلق.ما نمى دانيم رهبر عقيدتى كجا هستند و سؤال هم نمى كنيم. آن‌جایی كه بر تخت رهبرى عقيدتى نشسته‌اند در محدوده جغرافيائى جبهه خلق است؟ نوك پيكان تكامل تاريخ است؟ خوشبختانه ۵۰ روز ديگر سال سين تمام مى شود و ايشان وقت مى كنند تا به برادر شريف امر كنند كه برنامه معروف تلويزيونى بند از بند گشودن را اجرائى فرمايند. از شر مسأله، سؤال و سائل مصونيت ابدى خواهيد يافت. اميد است از شر نحوست همه شوهر عمه ها و خويشانى كه خوب كف نمى زنند رهائى یابند ........ امين يا رب العالمين.
آقای محمد رضا روحانی املاکتان در شهر ساری آزاد شد ؟ قسمت دوم ـ  دائی جان ناپلئون
نوشته آقایان منتقد! مرا به یاد سریال معروف دائی جان ناپلئون می اندازد که هر اتفاقی در خانه می افتاد، دائی جان می گفت: کار، کار انگلیسی های پدرسوخته است! حال که من بعنوان یک ایرانی هم ولایتی از ایشان سؤالی کرده ام، ایشان هم می گویند: کار، کار رهبر عقیدتی است !
آقایان ابتدا وطبق معمول برای بهتر فروختن نوشته های شان سری به صحرای کربلا زده و شروع به رجزخوانی نموده اند. آنگاه با دلائل استعفایشان از شورا بازارگرمی ها نموده اند !
آقایان مستعفی منتقد! استعفای شما از شورا حق شماست واصلآ وابدآ موضوع من نیست که شما چرا وبه چه دلیل از شورای مقاومت جدا شده اید
حق شماست که هر لحظه که خواستید از شورا ویا هر تشکل سیاسی و اصلا از کل مبارزه جدا شوید واین هم کاملآ حق طبیعی شماست که هرگونه دوست دارید مسیر زندگی سیاسی خودتان را مشخص نمائید . می خواهید با آنها مخالفت کنید
اما من ازهیچ فرد ویا سازمانی دستورنگرفته ام تا سوالاتم را که حق طبیعی من بعنوان هوادار شورائی که شما مسئول یکی از کمسیون هایش بوده اید مطرح نمایم. در طول این 35 سال شما اولین نفراتی نبوده اید که از مبارزه و شورای ملی مقاومت ومجاهدین کنار کشیده اید و آخرین نفر نیز نخواهید بود. این منطق مبارزات خلق هاست، عده ای از مبارزه، به هر دلیلی کنار می کشند وعده ای تازه نفس و سرحال جای شان را پر می نمایند. عده ای نیز تا به آخر و تا آخرین نفس همانند همین اعضای فعلی شورای ملی مقاومت و رزمندگان آزادی مردم ایران در زندان لیبرتی واشرف می ایستند وایستاده می میرند. بی خود و بی دلیل خودتان را لوس نکنید و برای بزرگ کردن خود ولوث نمودن موضوعات وفرار از سؤالاتی که مطرح نموده ام مرا به سازمان مجاهدین، رهبر عقیدتی، ویا هر سازمان دیگری نچسبانید
در وهله اول از اینگونه ادبیات باید بعنوان پیشکسوتان سابقم شرم کرده وخجالت بکشید و از دوستان وهم رزمان شورائی سابقتان معذرت بخواهید. شمائی که به مجاهدین این همه ایراد می گیرید که برای فرار از پاسخگوئی به انتقادات شما، به شما انگ ومارک می زنند. شماهائی که ادعای بهتر بودن دارید چرا همان کار را با یک هوادار سابق خودتان می کنید ؟
سؤال اینجاست که چرا شما برای مهم جلوه دادن خودتان و به رخ کشیدن مبارزاتتان و برای کسب آبروی سیاسی وخوردن نان سیاسی هر بار وهر دفعه عضویت سابق در شورا ی ملی مقاومت را با خود یدک می کشید!
آقایان پاسخ سؤالات من را بدهید: در حال حاضر و ۸ ماه پس از خروج از شورا درکجا ی مبارزه بر علیه آدمخواران عمامه به سر قرار دارید؟ چه هستید؟ با چه کسانی هستید وچه می کنید؟ به غیر ازافتخارهمراهی با شورا سابقه مبارزاتی تان چیست؟ از شما در حال حاضر چه مانده است؟ آلترناتیو بهتری بعد از خروج از شورا برای سرنگونی جمهوری اسلامی پیدا نموده اید یا نه؟ هنوز در حال مبارزه با رژیم پلید آخوندی هستید یا انتقاد فقط بهانه ای بود وهست برای فرار از مبارزه و بازپس گرفتن زمین ذی قیمت تان در شهر ساری؟

این که مجاهدین وشورای ملی مقاومت هم به عنوان انسانهای جنبنده ایراد واشکال دارند بر کسی پوشیده نیست. آنها نیز همیشه میگویند که کم کاری دارند. شما را ارجاع می دهم به همان بیانیه ی ملی ایرانیان که خودتان هم امضا کرده اید. در هیچ کجا ودر هیچ نوشته ای نگفته اند که عقل کل هستند. انسان هستند وانسان نیز بدون خطا نمی باشد. مقاومت وتشکیلاتی با این عظمت ووسعت هرگز بدون ایراد وانتقاد نمی باشد. اما پیشنهاد شما برای اصلاح آنها چیست؟
انتقادات شما ۸ ماه پس ازجدائی ـ به بهانه اصلاح شورای ملی مقاومت ـ به نق زدن تبدل شده است! برای رهائی مردم ایران از این هیولای عمامه به سر آلترناتیوبهتری سراغ دارید تا ما دور آنها جمع بشویم یانه؟ پیشنهاد شما بهتر از مجاهدین وشورای ملی مقاومت کدام آلترناتیو می باشد ؟

آقایان در داخل ایران خمینی زده، رژیم ملایان تمامی اپوزیسیون را سر بریده اند! در خارجه هم که غیر از شورای ملی مقاومت ومجاهدین که متشکلند وازهمه چیزشان برای رهائی مردم ایران گذشته اند، نیروی دیگری وجود ندارد! فرض بگیرید که این تشکیلات یعنی شورای ملی مقاومت ومجاهدین با تمام ایرادهای تاکتیکی شان ویا بقول آقای یغمائی ـ که به زودی پاسخشان را جداگانه خواهم داد ـ این «ارتجاع مغلوب» از بین برود، تکلیف امثال من ومائی که تغذیه ی سیاسی مان می کرده اید چیست و باید دور چه جریانی جمع بشویم؟ شما که بعد از ۴۰ سال مبارزه در اوج جوانی و آمادگی ذهنی اکنون به این نتیحه رسیده اید که همه اش اشتباه بوده، در حال حاضر که به علت کهولت سن دچار آلزآیمر هم شده اید چه تضمینی وجود دارد که گفته های امروزتان را هم فردا رد نکنید و دوباره ما را به بیراهه نکشانید؟
آیا بایدبرای مبارزه تبدلیل به یک آلترناتیو دست ساز بیت ولایت شده ومثل شما با خفت دور بچه تواب یعنی ( ایرج مصداقی ) که به اعتراف خودش برای دستگیری همرزمان مان سوار گشت سپاه می شده است و در سال 1367 توبه نامه نوشته است، جمع شویم ؟ این سؤال تمامی ایرانیان خواهان آزادی ایرانزمین از چنگال آدمخواران حاکم بر ایران می باشد.
در اینجا قبل از اینکه سوالاتم را مجددآ با شما مطرح نمایم تاکید می کنم که خودتان را بی خودی برای بعضی از عناصر مشکوک که به نام ناشناس برای شما کامنت میگذارند لوس نکنید، چرا که من نه عضو مجاهدین بودم ونه عضو مجاهدین هستم. من نه عضو شورای ملی مقاومت بودم ونه عضو شورای ملی مقاومت هستم . آقای روحانی وآقای یغمائی، من توسط خود شماها پایم به سیاست باز شد.
آقایان روحانی وقصیم، شما مسئولین بی کفایت ومستعفی ای هستید که میدان را ترک نموده اید. شما جا زده اید. شما از مبارزه به زندگی خفت بار رو آورده اید. اگر غیر از این است به سوالات بنده پاسخ بدهید. من شما را از زمانی که ۱۶ سالم بود وشما عضو کانون وکلا بودید می شناسم . شما وفعالیتهای حقوقی شما بود که مرا با سیاست آشنا کرد.
آقای یغمائی من با سرود میلیشیا ودیگر اشعاروسروده های شما بود که هوادار مجاهدین شدم. با اشعار شما هزاران میلیشیا به چوبه های دار رفتند ؟ با اشعار شما بود که من 3 بار تا پای چوبه ی دار رفتم. با اشعار شما بود که من الان بمدت 30 سال است که در تبعید وهجرت زندگی می کنم و 34 سال تمام خانواده ام حسرت دیدار مرا دارند. پدر و مادرم فوت شدند و داغ دیدار مرا با خود بگور بردند وهمسایه ها زیر تابوتشان را بلند کردند.
آقای روحانی اگر دنبال مسؤل وپاسخگو می گردید ابتدا از خودتان شروع کنید. یقه خودتان را بگیرید! خجالت هم خوب چیزی است. از کجا دستور می گیرید که اینگونه بی پایه و اساس قلم فرسائی می کنید؟ از آدم با سواد و با معلوماتی چون شما بسیاربعید است که اینگونه ارزان و بی پایه قلم بزند! اکنون در کجای تاریخ سیاسی ملت من قرار گرفته اید؟ مرتب در سایت بچه تواب «ایرج مصداقی» نادم یقه ی یک گروه مخالف ملایان را گرفته اید که، مسول وپاسخگو کیست؟ اگر این راه و مسیر مجاهدین وشورای ملی مقاومت اشتباه بود شما ودقیقآ همین تک تک شما اعضای بی کفایت مستعفی شورا مقصرید.
حال که بریده اید نامتان را منتقد! گذاشته اید و می گوئید، کی بود کی بود من نبودم !؟ زهی بی شرمی و نامردی. زهی بی شرفی و بی هویتی . حال که از مبارزه بریده اید، یقه ی یاران سابقتان را می گیرید؟ کف بر دهان به آقای مسعود رجوی می تازید؟
تکلیف من هوادار سابق شما چه می شود؟ من ومارا به امان خدا ول کرده اید وبه پاسیویزم وترک مبارزه با جانیان خونخوار جمهوری اسلامی ترغیب میکنید؟
شماهائی که بیش از 40 سال سابقه مبارزاتی دارید! شاعر آن چنانی بودید و روزگاری برای انقلاب درونی مجاهدین شعر ها می سرودید! ویا مسؤل کمسیون های شورا بودید ودر پشت میکروفون گلو پاره می کردید، حال که از مبارزه بریده اید بجای مبارزه با فاشیسم مذهبی حاکم بر میهنمان تحت نام کذائی منتقد، ما را به مبارزه با اپوزیسیون جدی اش ترغیب می کنید؟
شما انتقاد نمی کنید، شما فقط وفقط دارید نق می زنید و چه بخواهید یا نخواهید، دارید خط وزارت بدنام اطلاعات را به پیش می برید. یعنی تضعیف اپوزیسیون خواهان براندازی رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی
شرم نمی کنید؟ من به عنوان یک ایرانی هوادار سابق شما این حق را ندارم که از شما سؤال نمایم در این 30 سال چه کرده اید؟ برای من و افشای من به هواداران در آلمان فراخوان می دهید؟ من سرشناسی، خوشنامی، پاکدلی، پاکدستی و پاک چشمی را از خود شما بعنوان پیش کسوتم آموخته ام. شما آموزگار من بودید. شما بودید که وقتی بلندگوی مفت ومجانی مقاومت را به دست می گرفتید از تجارب تاریخی 500 سال قبل نیز برای ما داستانها می گفتید.
بنده بدلیل طولانی نشدن مطلب بقیه حرفهایم را به دفعات بعد موکول می نمایم. اما باید به عرض برسانم که بنده از 16 سالگی بر علیه رژیم دیکتاتوری شاه پا به مبارزه گذاشتم و تا کنون از دیدار با خانواده ام محرومم. 3 سال در زندانهای آمل، قائمشهر ( شاهی ) وساری مورد بدترین شکنجه ها قرار گرفتم . آثارسوختگی و شکنجه ناشی از دشنه و کابلهای دشمن بر دستها وپشتم پس از 30 سال هنوز پیداست . نزدیک به 20 سال است با مجاهدین بصورت تشکیلاتی کار نمی کنم و مشغول زندگی شخصی خودم می باشم.
در این 20 سال رژیم تمام ترفندها وحربه ها را بکار برد تا مرا بخرد. خانه های خواهرانم را که حدس می زد شاید متعلق به من باشد، بزور غصب کرده و سندش را نیز دزدیدند. کارخانه تولیدی ظروف چینی خواهرم را که حدس می زدند من نیز در آن شریک باشم را به زور تصاحب نمودند
خانواده ام از دیدار و گرفتن تماس با من محروم و منع شدند. .
می دانید چرا ؟
زیرا که من با افتخار از آرمان تمامی هم رزمان وهم زنجیران مجاهدم که نزدیک به 120000 هزارتن شان به جوخه های مرگ فرستاده شدند، دفاع کردم واگر مرا بسوزانند وخاکستر نمایند هم به آنان پشت نخواهم کرد و آن هم نام مقدس ( مسعود رجوی).
هم او که همآره در یک چیز استوار و پابرجا مانده وآنهم سوگند سرنگونی جانیان حاکم بر میهنم تا آخرین نفس واین آن چیزی است که شما لیاقت درک آنرا نداشته وندارید.
آقای روحانی شما وکیل قابلی هستید چطور به خودتان اجازه می دهید قبل از این که بنده را بشناسید به من اتهام بزنید وبرای افشای من از طریق وزارت بدنام اطلاعات فراخوان بدهید؟
پاسخگو و مسئول كيست؟ قسمت ۵- املاك محمد رضا روحانى
شاگرد مشكل گشا
مقاله جناب آقاى هرمز صفائى گره‌گشا شد
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3719
من اين نويسنده را نمى شناختم. با يكى از دوستان در آلمان تماس گرفتم. مژده داد كه اين نويسنده عين استاد عليرضا يعقوبى مردى است «سرشناس و خوشنام»، «پاكدست»، «پاک‌چشم»، و «پاکدل». دست اندر كاران و خانواده‌هاى مجاهدين بهتر از همه او را مى شناسند. شاگرد همان استاد است. گزارش نويسى را هم در همان مكتب كارآموزی كرده است. مى دانيم اين استاد علیرضا يعقوبى پرچم اشرف را به دوش مى كشد. پيشگام رفيق مهدى و برادر مهدى از اصحاب قلم است. قبل از آن دو ( ۴ روز بعد از صدور اولين حكم رسيدگى غيابى) قدم به ميدان گذاشته است. از ٢١ خرداد او فرمانده قلم كشان است. من از همه هواداران خواهش مى كنم در باب معرفى آقاى صفائى كه از هر حيث يكى از شاگردان ساعى مكتب استاد عليرضا يعقوبى است و معروفيت ویژه دارند كوتاهى نكنند. مراتب فضائل او را به گوش همه ايرانيان برسانند. تا ثابت شود چه اشخاص نيكنامى را شريف براى نمايندگی خود بر می‌گزیند.
. برای اینکه زحمت وزارت بدنام اطلاعات را از طریق بچه تواب «ایرج مصداقی» نادم کم نمایم تا ایشان مجبور نشوند بر علیه من اطلاعیه ای صادر کند بیوگرافی مبارزاتی خودم را با نام و نام خانوادگی و سابقه سیاسی با عکس وآدرس برایتان می آورم تا سیه روی شود هر که در او غش باشد . در ضمن برای شناخت بیشتر من بهتر است به آدرس وکیل رژیم ضد خلقی در برلین بنام آقای باخ گولان لنز تماس بگیرید . چرا که این وکیل با داشتن وکالت از رژیم ملایان از طریق پلیس بین الملل و آلمان با پرونده سازی بر علیه من تقاضای دستگیری واسترداد مرا به ایران در 25. نوامبر 2011 کرده است
وکیل اینجانب نیز کپی پرونده دست ساز رژیم را به بنده داده است که در صورت لزوم به چاپ خواهم رساند. لذا فقط به چاپ یک عکس از زندان با شماره افتخار 10761 بر سینه ـ برای اینکه خیالتان راحت باشدـ اکتفا می کنم.

. من سوالاتم را مجددآ وبطور خلاصه ازشما مطرح می نمایم
آقای روحانی املاکتان بعد از خروج از شورای ملی مقاومت و تیغ کشیدن بر سر وروی شورای ملی مقاومت ومجاهدین آزاد شده است یا نه ؟
لطف ومحبت نمائید پاسخ این سوال و سوالات فوق مرا بدهید. آیا شما در آلمان ـ هامبورگ ـ با وکیلی که به ایشان وکالت داده اید تا در شهر ساری زمین تان را آزاد کند در منزل دوست مشترک مان آقای ر - م ودر حضور دوستان دیگر ملاقات کرده اید یا نه ؟ روضه ابولفضل نیز برای من نخوانید و به صحرای محشر وکربلا و پاریس و فوت پدرتان نیز در14 سال قبل نروید. اصلآ موضوع سوال من نیست .آن وکیل محترم نیز در حال حاضر در آلمان ودر شهر هامبورگ حی وحاضرند . لطف کنید پاسخی در شان یک حقوقدان با 40 سال سابقه مبارزاتی به بنده وخوانندگان این مطلببدهید و از حاشیه رفتن نیز بپرهیزید . جواب دیپلماسی نیز که نه سر دارد ونه ته نیز ندهید. .
در خاتمه یک سؤال دیگر: چطور می شود تمام اموال من ـ که یک فرد معمولی وفقط هوادار شما بودم ومشغول زندگی معمولی خودم می باشم ـ وخانواده ام را که با من در ارتباط هستند را چپاول کنند و زمین شما را آزاد؟
پاسخ این سوال آخرم را هم خودتان وهم هموطنان باغیرت وشریف ایرانی عاشق ایران وایرانی می دانند . این شرح حال هرایرانی باغیرت ومخالف جدی رژیم آدمخواران است .ولی چون شما پاسخی نمی دهید تاکید می کنم
آیامی دانید چرا؟ برای اینکه اگر سگ من وامثال من به سمت رژیم جمهوری اسلامی برود دم وگوشش را خواهیم برید.
مرزبندی من با آدم خواران عمامه بسر تا بن استخوان مشخص است.
شک دارید ؟ نیاز به دادن فراخوان بر علیه یک هوادار سابقتان نیست از سوز وگداز رژیم از طریق هم کارآلمانی تان در آلمان - برلین یعنی وکیل رژیم در آلمان بپرسیید .
هرمز صفائی
آلمان - هامبورگ
04.02.2014

آقای محمد رضا روحانی املاکتان درشهر ساری آزاد شد؟ قسمت اول
مدتی است که آقای روحانی در سایت مشکوک بچه تواب ایرج مصداقی بنام ؛؛ مسول وپاسخگو کیست ؛؛ قلم فرسائی می کنند .لذا لازم دیدم چند جمله ا ی نیز خطاب به این عضو بریده از مقاومت بی مسول ؛ بی کفایت که عضو سابق شورا که 30 سال مسول یکی از کمیسیونهای شورای ملی مقاومت بودند و حالا میگویند : کی بود کی بود من نبودم بنویسم من یکی از "هم ولایتی های"آقای روحانی عضو منتقد! ومستعفی شورای ملی مقاومت هستم.ایشان بعد از خروج از جبهه مقاومت در تاریخ "15خرداد 1392"يك راست به عنوان منتقد!؟ به سایت بچه تواب "ایرج مصداقى" به نام "پژواک مصداقى" رفته و از آنجا مبارزه قلمی و مجازی شان را با 180 درجه تغییر رفتاری بر علیه یاران سابق شان شروع نموده اند . اسم شان را نیز گذاشته اند منتقد شورای ملی مقاومت ومجاهدین !! آقای روحانی، در این 35 سال حکومت جباران وغداره بندان، کم نبودند افرادی با سوابق مبارزاتی طولانی وادعاهای آنچنانی ومدارک تحصیلی بالا وغیره...که چه درايران، چه در زندانهای این رژیم و چه در همین خارجه و در همین شورای ملی مقاومت به دلائل مختلف صف خودشان را از جبهه ى مقاومت جدا کرده اند . به هیچکدام از آنها هم تا زمانی که بدنبال زندگی شخصی خود رفته و با دشمن این مقاومت هم کیسه وهم کاسه نشده اند نمی توان ایرادی گرفت . مبارزه کردن ویا مبارزه نکردن کاملا اختیاری است و باید از روی آگاهی واختیار باشد . نه سابقه مهم هست ونه مدرک ونه گذشته های آنچنانی. مهم حال است و ماندن در صف مقاومت و باج به شغال جماعت ندادن. به قول رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی ایستادن تا به آخر یعنی سرنگونی، سرنگونی، سرنگونی. هیچکدام از ما، از روز اول به زور وارد مبارزه با دیکتاتوریهای شاه وشیخ نشده ایم. همه ما با مشاهده این همه ستم، ظلم، بیعدالتی و تاراج اموال ونوامیس مردم به ندای درونى وجدان خود -به هر اندازه آگاهی که داشتیم- پاسخ مثبت داده وبه صف مبارزین، یعنی همین ظرف موجود وحاضر یعنی شورای ملی مقاومت كه شما نیز یکی از مسئولین آن بوده ايد ونیروی محوری آن مجاهدین خلق ایران پیوستیم . اين اصلآ نیز امر غیر طبیعی اى نیست که عده ای از مبارزه ببرند وعده ای دیگر نیز به آن بپیوندند. نه مبارزه متعلق به ماست و نه ما می توانیم مانع تغيیرات در حرکت تاریخ بشویم . من وامثال من فقط داریم به وظیفه تاریخی مان عمل می کنیم و هیچ منتی نیز به رهبران جنبش ضد دیکتاتوری در این مقطع تاریخی یعنی آقای مسعود رجوی نیست که اتفاقآ از ایشان ممنون هم هستیم که این شرائط را برای ما فراهم نموده اند. همانطور که عرض شد تا زمانی که فرد در جبهه خلق یعنی مردم می باشد و به سمت دشمن نغلتیده است می تواند از تشکیلاتی که تا دیروز با آن همکاری می کرده است جدا شود و احترامش نیز سر جای خودش می باشد. این را دشمن نیر می فهمد . البته از آنجائی که شما مطالعه و رونوشت از کتابهای تاریخی را خیلی دوست دارید وحفظ می کنید !، نیازی به یاد آوری به شما نیست !. اما به دليل کهولت سن شما ومشکلات عدیده و فراموشی و به قول شما بدلیل هم ولایتی بودن، بد نیست به شما هم یک یاد آوری بشود . من در تاریخ 17.05.92 طی مطلبی خطاب به شما وآقای قصیم در سایت "آفتابکاران" نوشتم :آقای قصیم حواستان به تابلوی خروج از جاده منتقدین! هست ؟ لطفا پاسخ بدهید كه از تاریخ خروجتان از شورا تا کنون در مبارزه با سفاک ترین رژیم فاشیستی مذهبی حاکم بر میهنمان چه کرده اید؟ کارنامه ى مبارزاتی شما دو نفر در این 8 ماه چیست؟ چند مقاله بر علیه خونخوارترین شکل دیکتاتوری در تاریخ ملت مان نوشته اید ؟ چند بار بلندگو بدست گرفته اید و بر این همه بی عدالتی در حق هموطنان مان فریاد زده اید ؟ در این 8 ماه چند راهپیمايی، میتینگ يا آکسیون اعتراضی اى در جهت افشای جانیان عمامه به سر در ایران ترتیب داده ویا در آن شرکت نموده ای؟ شما که در سایت بچه تواب "ایرج مصداقی" که در آن تا دلتان بخواهد عناصرآلوده و مامورين وزارت بدنام اطلاعات جولان می دهند، برعلیه مجاهدین ومقاومت ایران ومسئول آن قلم می زنید، تا حالا شده است که حتی برای یک بار هم در دفاع از فرزندان مردم ایران در زندان لیبرتی ویا برای مخالفت با کشتار در اشرف در سرمای اروپا از خانه مبارک به بیرون قدم رنجه بفرمائید و اعتراضی بکنید؟ ولی تا دلتان بخواهد به مجاهدین در اشرف ولیبرتی ومسئول شورا بد وبیراه گفته اید! از قدیم گفته اند کسی در راه خدا به پرو پای مجاهدین بعنوان اصلی ترین و جدی ترین نيروى مخالف رژیم خونخوار آخوندی نمی پیچد!شما اینقدر در آن سایت مشکوک، ننه من غریبم در نیاورید و مانند مادر بزرگ مرحوم من فقط در آخر شب برای کشتار در اشرف اشک تمساح نریزید كه این گریه زار امانم نمی ده و گریه نکنید تا همسایه هایتان بیدار شوند! که مرا بیاد تعزیه خوانیهای شمال می اندازد . آن زمان نیزبعنوان یکی از هواداران این مقاومت به شما وآقای قصیم پیشنهاد داده ام اگر در نوشته ها واستعفایتان صادق هستید و راست می گوئید و واقعآ قصد اصلاح شورا را دارید بیایید و به مصوبات خودتان عمل کنید.شما شورای ملی مقاومت را تنها آلترناتیو معرفی نموده اید وپایش را نیز امضا نموده ای . شما امضا داده اید که بین رژیم و شورای ملی مقاومت، یعنی جبهه خلق وضد خلق راه وسطی وجود ندارد شما الان در کدام طرف هستیید ؟ شما در شورا به جبهه همبستگی ملی رای داده اید اگر راست می گوئید و در جبهه خلق هستید چرا در این چهار چوب یعنی "جبهه همبستگی ملی" بر علیه رژیم فعالیت نمی کنید ؟ به شما پیشنهاد می دهم با خودتان صادق باشید و در آن سایت مشکوک بر علیه فرزندان مقاوم این میهن بخصوص مسئول این مقاومت قلم فرسائی نکنید تا جوابی بشنوید.بروید و سعی کنید تا زمین تان را در شهر ساری که بسیار ذیقیمت می باشد وتقریبآ در شرف پس گرفتن آن هستید بگیرید و همانند بسیاری که در این 35 سال از مقاومت به هر دلیلی به کناری رفته اند در این چند صباحی که از عمرتان باقی مانده است با عزت وبا شرافت ولی نه درخفت وخواری زندگی کنید شما خیلی وقت است که از جاده منتقدین خارج شده اید . آقای قصیم با خان بابا یار دیرين ومامور سعید امامی رفته است و مشکل شما هم فعلا زمین تان در شهر ساری می باشد. شما در حدود 3 سال قبل به شهر هامبورگ آلمان و به منزل یکی از دوستان مشتركمان بنام ر. م. که همولایتی شما می باشد آمدید.به دامادشان که وکیل قابل و از همکاران با نفوذتان در شهر ساری است وبرای دیدار به آلمان آمده بود وکالت دادید تا این زمین را از چنگ رژیم -که به رویش دست گذاشته بود-خارج کند .آیا دلیل این همه سکوت در مقابل رژیمی که پيش از اين در 30 سال گذشته از پشت تریبونهای مقاومت و مجاهدین آن همه گلویتان را پاره می کردید، همان زمین در مرکز ساری می باشد ؟ شما در این سایت مشکوک در جايى نوشته اید که "ما امکانات مقابله با چنین سیلابی از تولیدات رهبر عقیدتی را نداریم ."! و یا در چند سطر پائین تر نوشته ايد "هموطنان آزاده ما از طریق فیسبوک و سایت های مختلف، کمبود و ناتوانی ما را در پاسخگوئی جبران می کنند.ما امکان پاسخگوئی کافی نداریم .هستند اهل وجدان وشرف که آنچه شایسته ظالمان است را به آنها بگویند.بنویسند و تبلیغ کنن.آنان عملا وکلای ما هستند.من آنان را نمی شناسم.اما از این یاران ناشناس در این فرصت سپاسگزاری می کنم.دست مریزاد ."!! آقای روحانی شما وکیل قابلی هستی، یعنی متوجه نمی شوید آنهائی که برای شما کامنت می گذارند وشما از آنها سپاسگزاری می کنید از کدها وفرهنگى استفاده می کنند كه مخصوص ماموران وزارت بدنام اطلاعات جمهوری اسلامی می باشند؟ پیام شما را سربازان گمنام امام زمان دریافت نموده اند.شما نیاز به سپاسگزاری ندارید.آنها باید از شما سپاسگزار باشند وزمینتان را به شما برگردانند كه به دشمنان شماره یک این رژیم ضد خلقی، یعنی شورای ملی مقاومت ومجاهدین خلق ایران اینهمه می تازید.در ضمن اگر خواسته باشید واشکالی نداشته باشد می توانم تاریخ دقیق گفتگوی شما را در هامبورگ و آدرس زمین شما در شهر ساری و اطلاعات بیشتر در این زمینه را نیز دقیق افشا وبرای شما بنویسم.
هرمز صفائی سه شنبه 27.ژانویه 2014 آلمان - هامبورگ