۱۳۹۲ بهمن ۲۱, دوشنبه

آقای محمد رضا روحانی اموالتان در شهر ساری آزاد شد ؟ 3

hormoz-safai2 8dc32


 (آقای اسماعیل یغمائی دچار آلزآیمر شده است  )  

HormozSafai 91700

همسایگانی آلمانی داشتم به نامهای ( ماریا و ارنست ) که متاسفانه دیگر در این دنیا نیستند. زن و شوهر خیلی مهربان و خوش برخوردی بودند. بسیار باهوش و باسواد  و همانند شاعر نادم مان اهل شعر وشاعری  بودند. اواخر عمر ماریا دچار آلزایمر ضعیفی شده بود. در طول روز زنگ خانه مارا می زد و با گریه می گفت:  یک مرد غریبه توی تخت من خوابیده است! من بار اول سراسیمه به اطاق خوابش رفتم. اما در کمال تعجب دیدم که آن مرد غریبه کسی جز همسر پیرش یعنی (ارنست) نبود. هر بار من ماریا را آرام می کردم واین داستان تا مدتها ادامه داشت تا اینکه ابتدا ماریا وبعد از سه هفته نیز ارنست از این دنیا رفتند وبرحمت ایزدی پیوستند. 
فراموشکاری آقای یغمائی مرا به یاد همسایه های مرحومم انداخت و دلیلی شد تا یادی نیز از این انسانهای شریف بکنم. 
اما قبل از اینکه جواب آقای  یغمائی را بدهم ترجیح می دهم نوع ادبیات مورد استفاده ی یک شاعر!تاریخدان! و منتقد مجاهدین وشورای ملی مقاومت! را در مورد یک دوست قدیمی و هوادار سابق خودش دراینجا بیاورم . 

«آلترناتیوی که از دفاع درست و توضیح عاجز است. اسماعیل وفا یغمائی»
حال میرسیم به اصل مطلب . نوشتم انگیزه ای برای پاسخ در رابطه با نکاتی که در باره من در ایران افشاگر نوشته شده بود نداشتم ولی خواندن مطلبی علیه آقای روحانی در جریده شریفه توسط یکی از اصحاب بی نام ونشان وطبق معمول دارای هویت مستعار بنام هرمز صفائی نوائی تحت عنوان  ( آقای محمد رضا روحانی املاکتان در شهر ساری آزاد شد ؟) مرا دست به قلم کرد.

آقای شاعر نادم برای گرفتن ژست دموکراتیک و منتقد!، در بالای سایت خودشان نوشته اند:
            دموکراسی حرف نیست، یک فرهنگ است. باید آنرا شناخت، پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنانی که با کلماتی درشت وپرطنین ازدموکراسی سخن می گویند ولی در جزئی ترین کارها دموکراسی را زیر پا می گذارند  دروغ می گویند.

در اینجا بهتر است آقای شاعر نادم این مطلب را نیز اضافه کنند که:  انتقاد کردن حرف نیست، یک فرهنگ است. باید آنرا شناخت ودر کنارش پیشنهاد نیز داد و به آن عمل کرد. آنانی که با کلماتی درشت و پر طنین از انتقاد! سخن می گویند ولی در عمل هیچ راه حلی برای جزئی ترین سوالات ندارند دروغ می گویند.
من و آقای یغمائی نزدیک به بیست سال است که هم دیگر را از طریق دوستان مشترکمان  « سیروس و همسرمحترمش ف »  در پاریس می شناسیم و حداقل در سال دو بار در خانه ایشان بر سر یک میز، نان و نمک شان را می خوریم. بارها در آن زمان ها که هنوز در میتینگ های مقاومت شرکت می کردند من و ایشان و مرحوم ابراهیم آل اسحاق و ج - ب و دیگر دوستان قدیمی همدیگر را می دیدیم. ما همدیگر را در مراسم خاکسپاری بانوی هنر ایران خانم مرضیه نیز دیدیم و حتی در رابطه با مشکل کوچک قلبشان نیز صحبت نمودیم. جالب تر از همه اینکه ما به اتفاق دوستان مشترکمان یعنی س و ف در سوم اکتبر 2013 (یعنی 5 مااه قبل ) در پاریس به یک رستوران رفته و نهار خوردیم و آنگاه به محل کار س رفتیم و بعد از آن نیز به خانه شان رفته و تا بیست دقیقه به دوازده شب نیز بر سر مسائل مختلف سیاسی  صحبت کرده و آنچه که از سر دلسوزی و برای منحرف نشدن وی از جاده مقاومت بود را با ایشان در میان گذاشتیم و ایشان حتی قول دادند در مورد سایت شان تجدید نظر کنند. آقای یغمائی حتی قرار بود کتابی که من نوشتم را ویراستاری نماید که آن را به دلیل بی اعتمادی ام به ایشان ندادم.  
برای اینکه شاید در آن لحظه که حالشان بهتر شد مرا بخاطر بیاورند من دوتا از عکس هایم را همراه با این نوشته، به چاپ می رسانم تا  به حضور ذهن ایشان کمکی بکند.
ایشان کاملا مرا می شناسند اما یا دروغ می گویند، یا از قرار معلوم دچار آلزایمر شده اند و یا اینکه  بعید هم نیست، هر کس که ذره ای از مجاهدین حمایت می کند مشمول فراموشی ایشان می شود. ایشان طبق معمول به جای پاسخ دادن به سوالات هواداران سابق خودشان، کل نوشته ها را همانند آقای وکیل مستعفی! به آقای رجوی نسبت دادند، تا طبق معمول خود و آقایان مستعفی منتقد! را مهم جلوه بدهند که ( رهبر عقیدتی ) و مجاهدین ما را فرستاده است تا به ساحت مبارکشان اتهام بزنیم و بی دلیل بر علیه آنها شایعه و تبلیغات منفی راه بیندازیم. از قرار معلوم، ایشان ازسر بیکاری وعلافی درکوله پشتی خاکستریشان قیلمهای قدیمی سریال «دائی جان ناپلئون» را مرتب با خود حمل می کنند . 
ایشان می دانند که من نزدیک به بیست سال است که به دلائلی که به خود بنده مربوط  و کاملا شخصی است، دیگر با مجاهدین کار تشکیلاتی نمی کنم. او خود می داند که انتقادات من به مجاهدین هیچگاه باعث نشده است که اگر همراه با آنها بر علیه آدم خواران عمامه بسر مستقیما در میدان مبارزه نیستم، اما از در کنارشان بودن هرگز دست برنداشته ام. بنده به دلیل داشتن مرزبندی قاطع با رژیم ضد بشری و از آنجائیکه غیر از مجاهدین هیچ اپوزیسیون  جدی دیگری را در میدان مبارزه با رژیم نمی بینم ونیست، در کنارشان تا به آخر خواهم بود. من وبسیاری از ما میدان مبارزه را به بهانه انتقاد! ترک نمی نمائیم و به یارانمان که بی گناه بر چوبک دار بوسه زدند پشت نخواهیم کرد.
آقای یغمائی، خودتان می دانید که من همیشه از دوست داران و یکی از اصحاب شما بوده ام. چطور ممکن است که مرا از (اصحاب بی نام ونشان و طبق معمول دارای هویت مستعار) بخوانید؟ 

زمانی که بچه تواب ( ایرج مصداقی )  گزارش 92 را بچاپ رساند، ( محمد جعفری ) همان همنشین جلاد به آقای روحانی پیشنهاد قبول وکالت بچه تواب را داد! و حال تعجب من در این است که شما به نفع ایشان و بر علیه من وارد میدان پاسخگوئی شده و وکیل مدافع ( آقای وکیل ) شده اید!  در اینجا حواستان کاملآ سرجایش است و دچار فراموشی وآلزآیمر نمی باشید. چرا ؟ زبانم لال به شما گفته می شود وارد میدان شوید  و مثلآ روزی ایرج مصداقی وروز دیگری آقایان مستعفی و روزی نیز، دیگر مشکوکان را چهره شوئی بکنید؟  اگر غیر از این است، به شما چه ربطی دارد که وکیل آقای وکیل ودکتر مستعفی منتقد! می شوید؟  حال که به ما منتقد ین مجاهدین که به لحاظ سیاسی در کنار این تنها اپوزیسیون جدی ـ که خواهان براندازی تمام جناح های ولایت فقیه هستندـ هستیم و از آنها دفاع می نمائیم دچار فراموشی وآلزآیمر می شوید؟
حال که کار به اینجا رسیده است لازم می بینم چند نکته ای را با شما به عنوان یکی از اصحاب پرو پا قرص سابق تان درمیان بگذارم.
چطور شما از هر بچه تواب نادمی ـ که خودش در صدای آمریکا در حضور بینندگان سراسر ایران و دنیا اعتراف کرده است که در جریان کشتار فرزندان ایران در سال 1367 « انزجار نامه » نوشته و از اعدام خلاصی پیدا کرده است ـ دفاع کرده و سعی در تبرئه کردنش می کنید! ولی هرکس راکه سر سوزنی با شورای ملی مقاومت ومجاهدین سمپاتی دارد را یا نمی شناسید و یا اینکه به سعید امامی نسبت می دهید؟ آیا این گونه دریدگی ها ی سیاسی پیام و معنی اش جز دم تکان دادن برای افراد ناشناس که در صفحه شما کامنت می گذارند نمی باشد؟
شما برای دفاع از بچه تواب ( ایرج مصداقی ) در سایت خودتان شعر سروده اید و برای طهارت بخشیدن به سابقه ندامت پیشه گی اش نوشته اید که زمانی که در سازمان مجاهدین بودید مدتی کارتان رسیدگی به نامه های زندانیانی که از داخل ایران به دست سازمان می رسیده، بوده است. و (در هیچکدام از این گزارشات نام ایرج مصداقی را ندیده ام که در زندان با رژیم همکاری کرده باشد!) سوال من از شما این است: آیا متن کتاب های خود این تواب و اعترافات خودش را هم نخوانده اید؟ این گونه می خواهید یک بچه تواب، که به آرمان و نوامیس آرمانی تمامی زندانیان مجاهد( 120000 مجاهد اعدامی ) تیغ می کشد را بجای قناری به ما جا بزنید ؟ ما در زندان از این نوع نادمین و بچه قناری ها ی رنگ شده، زیاد دیده ایم! به خودتان زحمت ندهید. این جماعت در بازار مقاومت یک خلق خریداری ندارند.
خواهش می کنم فقط برای چند دقیقه به سایت خودتان از موضع یک منتقد نگاه کنید. در کجای نوشته های این آقایان شما انتقادی بر علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت می بینید؟ آیا چیز دیگری جز فحش، جز ناسزا و جز بد و بی راه گفتن به فرزندان ایران زمین که در روزگار سیاه نامردمی ها و ناامیدی ها با هر ایراد و اشکالی که داشته باشند، مشغول مبارزه سیاسی رو در رو با اهریمنان حاکم بر ایران می باشند، می بینید؟ چرا به دروغ و با نامردی تمام وقتی از یک هواداری از مجاهدین جوابی می شنوید آی هوار راه می اندازید که مجاهدین تحمل هیچ منتقدی را ندارند! در کدامیک از نوشته های تان انتقاد می باشد؟ شما در کجای انتقاداتتان ! راه حلی نیز جلوی پای هواداران سابقتان برای مبارزه با آدمخواران عمامه دار گذاشته اید؟ شما جز نق زدن و گرفتن پاچه آنها  چه کار دیگری دارید در سایت کذائی تان می کنید؟  
در کنار انتقادات!، پیشنهادات شما برای بهتر مبارزه کردن بر علیه جانیان حاکم بر میهن مان چیست؟ یا اینکه انتقاد اصلی تان اصولاهمین نفس ماندن در مبارزه و در کنار مقاومت ایران است؟ آیا این به معنی ترویج بریدگی ! خفت وخواری وتبلیغ پاسیویزم و وادادگی نیست؟
شما نمی توانید بگوئید که برای مبارزه راه حلی ندارید. چرا که در تمام 40 سال مبارزه تان، ما جوانان آن زمان را به مبارزه و سیاست ترغیب می نمودید.  اما حالا شما بارها و بارها در همان جمع دوستانی که شما  می شناسید، تمام 40 سال مبارزه تان را رد کرده اید! شما بارها گفته اید که اگرتجربه فعلی را می داشتید با رژیم دیکتاتوری شاه مبارزه نمی کردید! آیا درست می گویم یا نه؟  آیا به همین دلیل است که امروزه  در سایت تان در نهایت خفت از آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی معذرت خواهی می کنید؟  آیا این ندامت نیست؟ چرا در سایت تان به دروغ و ریا از انقلاب ضد سلطنتی و بهمن می نویسید و مطلب می زنید؟ آقای یغمائی بروید جلوی آینه و درتنهائی نگاهی به درون و بیرون خود  بکنید! شما یا دارید دوباره دروغ می گوئید و دروغ می نویسید و دروغ می سرائید و یا اینکه  بقول یکی از دوستان دچاربیماری روان پریشی و آلزآیمر شده اید! 
  
 آیا من حق ندارم به شما نادم بگویم؟ مگر شما در همان جمع پنج نفره ای که ما در منزل ( سیروس -و ف ) در پاریس بودیم  نگفته بودید که شروع 30 خرداد  اشتباه بوده است؟ آیا به این دلیل است که برای « پرویز یعقوبی » که با پول وامکانات وافراد سازمان از طریق مرز کردستان به خارجه فرستاده شده ، اما در همان بدو ورود بر علیه سازمان و خط دفاع از مبارزه مسلحانه  سنگ اندازی می کرده است معذرت خواهی می کنید؟ این دم تکان دادن ها برای کیست آقای یغمائی ؟ من با فرد مجاهدی که از اعضای تیم حفاظتی پرویز یعقوبی برای خروج از ایران خمینی زده بود و به خاطر نجات جان یک مهره فرسوده در کمین سپاه افتاد، هم سلول وهم زنجیر بودم . این فرد بعدها در زندان گیلان به دار آویخته شد . شما در حقیقت تمام لنگ ولگد زدن این خائن به مقاومت را تائید می نمائید واز ایشان معذرت خواهی می کنید؟ اینها دلیل بر ندامت نیست؟ آقای یغمائی لطف بفرمائید نظرتان را در مورد سعید شاهسوندی بنویسید. چه وقت از او عذرخواهی می کنید؟
شرم نمی کنید؟ خجالت نمی کشید؟ هزاران جوان ونوجوان میلیشیا با سروده های شما ـ که البته چون در آن زمان به خاطرهمراهی با مجاهدین، بوی مقاومت ورهائی می داد ـ  به چوبه دار کشانده شدند.  حالا در آخر عمر و بیماری به زندگی خفت بار روی آورده اید و می گوئید همه اش غلط بود؟  اینها را البته در خارجه ودر اقامت در کنار« برج ایفل » مطرح می کنید ! اگر دستگیر می شدید وهمانند ما که طرفدار اشعار شما بودیم زیر شکنجه می رفتید چه بلائی بر سر زندانیان دیگر می آوردید؟ زبانم لال بعید نبود از آنجائیکه هم ولایتی خامنه ای نیز هستید و درس الاهیات نیز خوانده اید و مدتی نیز محضر دار بوده اید، در بیت ولایت شعر نیز می سرودید! . آقای یغمائی نوجوانان وجوانان زیادی بودند که با اشعار شما به روی تخت شکنجه درازکشیدند، اما لب به افشای اسراریارانشان باز نکرده اند. چه تضمینی وجود دارد حال که دیگر سلامت ذهنی تان زیر سوال است دوباره دچار اشتباه نباشید؟ آیا علت اطمینان شما از موضع فعلی تان این نیست که این موضع را نه بر اساس تحلیل سیاسی، بلکه به خاطر مسائل دیگر به دست آورده اید؟ آیا سست و بی پایه و اساس و آبکی بودن مقالات تحلیل گری با سابقه ی شما، همین بی اعتقادی شما به تحلیل های «حسب الامری هفتگی» تان نیست. یک نگاه به تحلیل های امروز خود و دوستانتان بیاندازید و آن ها را با تحلیل های دوران مقاومت تان مقایسه کنید تا بفهمید شک ما به این تحلیل ها از کجا می آید.
در همین جا دوباره مسئولیت تمام نوشته هایم را خودم بعهده می گیرم تا فردا دوباره بهانه ای نباشد که یقه ی مجاهدین و شورای ملی مقاومت را بگیرید! آنها نه وقت و حوصله اش را دارند و نه شما موضوعشان می باشید که بخواهند مشغول اظهار فضل های شما بشوند. آنها مشغول کار مهمتری یعنی مبارزه با قاتلان همان جوانانی ونوجوانانی می باشند که شما با سروده هایتان به چوبه های دار فرستاده اید! حال شرم کنید و به کار شاعری و هنری تان که دیگر هیچ محتوائی ندارد، یعنی به ترویج دروغ وریای تان بپردازید.
در اینجا من به عنوان یک زندانی از بند رسته که 3 بار طناب دار به گردنم انداختند، به عنوان فردی که لبان تب دار بسیاری از یارانم که بعضا بیش از هجده سال سن نداشتند را قبل از بوسه زدن بر طناب دار بجرم هواداری آز ناخدای آزادی یعنی « مسعود رجوی »  بوسیدم، به عنوان فردی که  بخاطر پیروی از اشعار شما به دنبال آزادی دویدم، با خود عهد کرده بودم که هرگز شما را بخاطر این ندامت وپلشتی وپشت نمودن به مقاومتی خونین وعملآ وکلامآ و قلمآ چه خواسته ویا ناخواسته در کنار دشمن قرار گرفتن تان را هرگز نبخشم، چرا که شما را شاعر تزویر وریا  می بینم . اما فقط وفقط بخاطر یک چیز از شما بسیار سپاسگزارم . مرا با اشعارت با ابر مردی در تاریخ سیاسی واجتماعی میهنم آشنا نمودی که در راه آرمان آزادیخواهی اش 35 سال است که از خانه وکاشانه ام گذشتم. 35 سال بخش ازبزرگی از زندگی ام، که می بایست در کنار عزیزانم باشم محروم گشته ام . اما اگر این مسیر و این راه 30 سال دیگر نیز بطول بیانجامد دست از حمایت ویاری اش بر نخواهم ونخواهیم کشید . چرا که این نام برای مان نام مقدسی شده است، یعنی نام خجسته «مسعود رجوی».  حال هرچه می خواهید پوزه های تان رابه دریای پرعظمت نامش بمالید تا هم نوا وهم صدا با جلاد بر علیه اش سم پاشی کنید. اما بدانید وبدانید  ما هواداران سابق شما، شما یان را بریدگان از مبارزه می دانیم و نه منتقد!   برای خود بی جهت دکان نان خواری سیاسی باز نکنید. شما در طول مبارزات خلق ها نه اولین ونه آخرین نفر خواهید بود که مبارزه را ترک می کنند.  نیروهای تازه نفس همواره به انقلابیون خواهند پیوست. این منطق مبارزات و مقاومت خلق هاست.  تا زمانی که با دشمن نرفته اید حق شماست که به زندگی عادی تان برگردید . هیچ ایرادی نیز به شمایان نیست . همانطور که من وبسیاری دیگر مشغول زندگی مان می باشیم. اما کسی را که در حال مبارزه است و دست از استراتژی سرنگونی رژیم برنداشته است ـ حال به هر شیوه ای در تاکتیک ـ بگذارید کار خودش را بکند .       

آقای یغمائی، فقط برای لحظه ای شرافت و وجدان هنری تان را بکار بگیرید. اگر قلب تان هنوز سنگ نشده است مزخرفات ( ایرج شکری و حنیف حیدر نژاد  و بچه تواب ایرج مصداقی ) را در سایت تان بخوانید و بگوئید در کجای نوشته های شان اثری از انتقاد سازنده  به مجاهدین و شورای ملی مقاومت می بینید ؟! 
بس کنید این بازار مکاره را و جمع کنید این جعبه ماربازان ومار بازی تان را . دروغ وتزویر وریا بس است . فاحشه گری سیاسی را بکناری بگذارید . با ژستهای روشنفکری تان که همه اش تزویر است ودروغ مبدل به روشنفکران بدون عمل  نشوید تا بیش از این مورد لعن ونفرین تاریخ قرار نگیرید. من با ترانه سرودهای میلیشیا و همسفری که شما سروده بودید در سن 20 سالگی در شرائطی که از شدت شکنجه آش ولاش بودم به خودم انگیزه می دادم و با دیوارهائی که از خون هم زنجیرانم خونین بود شبها را با وحشت به صبح می رساندم . این شرح حال من و بسیاری از هم زنجیران حتی خردسال  میلیشیا بود که با ترانه سرودهای شما به سوی چوبه دار رفته اند. شرم کنید. به ندای وجدانتان، اگر وجدانی هست رجوع کنید و به خود نهیبی بزنید  و جمع کنید این بند بازی و نمایش مسخره ای که به نام منتقد ! براه انداخته اید.  همانطور که خودتان در نوشته های تان است اگر در آن صادقید ( این تنها ملایان هستند که با دمشان گردو می شکنند ). شما که متاسفانه اینگونه و آنهم فقط با فحش و ناسزا دادن یکطرفه به مقاومت حمله می کنید، یا زبانم لال خط وزارت بدنام  اطلاعات برای ضربه زدن به تنها اپوزیسیون براندازش را به پیش می برید یا اینکه دچار روان پریشی شده اید. 
 من مجددآ تاکید می کنم. من نمی خواهم بگویم که شما وابسته به وزارت اطلاعات هستید ولی صفحه شما به جولانگاه این وزارتخانه و عواملش تبدیل شده است. اگر جای بنده باشید آیا غیر از این، سوال دیگری به ذهن تان خواهد زد؟
 نوشته ها وسروده های شما تا زمانی که برای مقاومت وآزادی مردم در عمل ودر کنار مقاومت  می سرودید  وبودید از ارزش و محتوا برخوردار بود. خواهش می کنم آن سرودها وترانه هائی که من ودیگر یارانم با آنها روی تخت شکنجه ودر پای چوبه ی دار انگیزه ی مقاومت می گرفتیم ـ چون دیگرمتعلق به شما نیست ـ  را از سایت تان پاک کنید . به پای تک تک آنها خون ورنج و شکنجه ریخته شده است. نه بخاطر شخص شما ویا نوشته های شما بلکه بخاطر اینکه برای مقاومت  ومجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت سروده می شده است .  
من هر روز صبح و هر شب سری به سایت شما و سایت بچه تواب می زنم تا ببینم پیشنهادتان برای اصلاح شورا ومجاهدین در راه مبارزه با رژیم خونریز آخوندی ـ که فقط در 2013 نزدیک به 800 نفر را به دار کشیده است چیست! اما متاسفانه فقط و فقط دارید از چپ و راست پاچه مجاهدین و شورای ملی مقاومت و رهبری شان را همانند رژیم در داخل کشور می گیرید! آیا این غیر از پیش بردن خط  وزارت بدنام اطلاعات می باشد؟ 
اصلآ به شما چه ربطی دارد که آنها چگونه مبارزه می کنند!  اگر راست می گوئید چرا با دیگر نیروهای اپوزوسیون رژیم ملایان کاری ندارید؟ 
 
در خاتمه به شما پیشنهاد می کنم  اگر در گفتارتان صادقید بروید و به کار شاعری و هنری تان بپردازید و همانطور که دوستان نزدیک شما و من به شما گفته اند شما را با سیاست کاری نیست و بیخود باعث ابتلا و مصیبت جوانان وطنم نشوید  و باقیمانده عمرتان را به تحقیق و به درمان بیماری آلزایمرتان بپردازید و وکیل مدافع دیگران که تا مرفق آلوده ی این رژیم خونریزند، نشوید .

هرمز صفائی 
آلمان - هامبورگ 
10.02.2014

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر