۱۳۹۲ اسفند ۲۰, سه‌شنبه

هرمزصفایی نوائی - ایا منتقدین همان جدا شدگانند؟ «قسمت سوم»

hormoz b1e83سخن می گویند ولی در عمل هیچ راه حلی برای جزئی ترین سوالات ندارند، دروغ می گویند.»
«انتقاد کردن حرف نیست، یک فرهنگ است. باید آنرا شناخت ودر کنارش پیشنهاد نیز داد و به آن عمل کرد. آنانی که با کلماتی
قبل از شروع ادامه دو مقاله گذ شته ام «آیا منتقدین همان جداشدگانند1و2» ترجیح می دهم یادی از هم رزمان شهیدم ازچریک های مجاهد مستقر در جنگل های مازندران بنمایم. هفده «روجا*» که در یک طرح ناجوانمردانه توسط یکی از فرماندهان خائن تشکیلات جنگل مجاهدین درجنگلهای «شیرگاه» و«ساری» توسط سپاه ضد خلقی زنده! دستگیر وبه اسارت وزنجیر کشیده شدند. در ادامه مقالاتم در آینده نزدیک به شرح کامل خیانت یک بریده، و دستگیری واعدام جمعی این عاشقان آزادی ورهائی مردم وزحمتکشان ایران، وچگونه یک فرمانده سابق  جبهه انقلاب بعد ازدستگیری همانند بسیاری از«منتقدان» سایتهای مجازی بعداز«بریدن و ترک سنگر مقاومت ومبارزه» به یک «منتقد!» وبعد به یک« مزدور» تبدیل گردید بعنوان یک سند تاریخی خواهم پرداخت.
این ستارگان همیشه سرخ آسمان سبز مازندران، در سحرگاه 19 اسفند1363 درشهرساری تیرباران گردیدند. از خبرشهادت این مبارزان آزادی مردم ایران بحر خزر مویه سرداد ومردم زحمتکش مازندران را درغمی عمیق فرو برد. سلام بر یاران سربدارجنگلم. بی شک شعله های بیداری آنها همچنان روشن و پرچم عدالت خواهی شان برای دموکراسی وآزادی خلقشان که آرمان وآرزوی آنها بود، همچنان دردستان یاران شان در شورای ملی مقاومت وزندان لیبرتی واشرف نشانان، برافراشته است.
در مقاله اول برای باز شدن بحث سوالی را مطرح نمودم وآن هم اینکه این آقایان «منتقد» چه کسانی هستند؟ آیا به مجاهدین ومقاومت ایران انتقادی وارد نیست؟ حرف این جماعت باصطلاح« منتقد» چیست؟ راستی چرا عده ای از  کسانی که از مبارزه به کناری رفته اند ادعای «انتقاد» دارند؟  اگر اصل را بر این بگیریم که تمام حرفهای این جماعت«منتقد» درست باشد،  برای اینکه ما به آنها باور کنیم چه راه حل عملی برای گفتارشان جلوی پای ما بعنوان مردم می گذارند؟  اصلآ آدمهای مدعی «انتقاد» چه کسانی می باشند؟
برای باز شدن بیشتر بحث مثالی می زنم: در حال حاضر از دید من به عنوان یک ایرانی تبعیدی هوادار مقاومت ایران که مشغول زندگی معمولی وعادی خودم می باشم که البته با گفتن «خداقوت باد» به مقاومت سمت وسویم را بین رژیم وآنها مشخص کرده ام، مجاهدین ومقاومت ایران در یک شرائط عادی بسر نمی برند.
آنها در سنگر مقاومت ومبارزه قرار دارند. در یک طرف سنگر، رژیمی قرار دارد که روزانه ـ وامروزه نیز با آمدن آخوند ریش بنفش روحانی ـ درهر 6 ساعت یکنفر را بدار میکشد، سر وگوش می برد، دست قطع می کند، ترویج فساد وفحشا می کند. درطرف دیگرسنگر، مردم ستم دیده ومجاهدینی قرار دارند که ازهمه چیزوخانه وکاشانه شان برای بریدن دست جلادانی که در آنطرف سنگر قرار دارند،گذشته و درحال تلاش ومبارزه می باشند. به سمتشان موشک شلیک میکنند، آنها را دست بسته به رگبار می بندند وبه سرشان تیر خلاص می زنند. آب، دارو و امکانات پزشکی شان را محدود وقطع می کنند. بیماران سرطانی شان را از رسیدگی های پزشکی محروم می نمایند. اما مجاهدین صحنه وسنگر را ترک نمی کنند! بیمارانشان بروی صندلی های چرخدارومجروحان وپیرهایشان علیرغم کهولت سن وضعف جسمی با اراده های استوار، پابرجا می ایستند ومقاومت می کنند!. چرا؟ یعنی این آدم های بالغ وعاقل که همگی از تحصیلات بالا برخوردار واز آگاه ترین اقشار جامعه ایران می باشند، اینهمه سختی ها را نمی بینند؟ یعنی نمی بینند که زیر آتشبار دشمن ودر حلقوم گرگهای درنده وهار قرار دارند؟
بله هم مجاهدان مستقر در زندان لیبرتی وهم رژیم آدمخوار آخوندی این موضوع را می دانند. رژیم می خواهد که آنها در زیر فشار، پرچم امید ومقاومت را بر زمین بگذارند. رژیم می خواهد شعله مقاومت را خاموش کند. این یک امر طبیعی است که همیشه در طول تاریخ این  دو نوع جریان فکری همیشه با یکدیگر در تخاصم وجنگ بودند تا یکی از این پدیده ها صحنه را ترک نماید . حال این وسط یک نفر ازدرون« سنگر مقاومت» به نوع مبارزه با آنطرف سنگر «انتقاد» دارد!. این امر نیز کاملآ طبیعی می باشد که با این همه فشارهای نظامی وروحی که به جبهه مقاومت وارد هست در نوع تاکتیک وشیوه مبارزه آنهاانتقادی نیز وجود داشته باشد.
ما اصل را نیز بر این می گیریم که این فرد منتقد کاملآ انتقادش  به حق  باشد.عقل سلیم می پرسد: پیشنهاد وراه حلت چیست؟  فرد «منتقد» اگر در گفته هایش صادق باشد برای پیشبرد هر پروژه ای، برای سهل تر رسیدن به هدف که همانا ضربه زدن هرچه بیشتر به دشمن مردم ومقاومت می باشد تلاش می کند. از آنجائی که یاران دیگرش نیز از آگاه ترین ومترقی ترین اقشار جامعه هستند هیچ دلیلی نمی بینند که« انتقاد منطقی همراه با راه حل »او را نپذیرند!. فرد «منتقد»، دوست است، دشمن نیست. فرد «منتقد» سازنده است، مخرب نیست. فرد «منتقد» زیراب یارانش را نمی زند. فرد «منتقد» می ماند وبر پیشنهاد وخواسته های  خود اصرار می ورزد. تا آن خط فکری ویا سازمان ومقاومتی که دوستش دارد را اصلاح نماید. چرا که همگی برای رسیدن به«آزادی » دور هم جمع شده اند. او میدان را ترک نمی کند. اگر او «راه حلی» ندارد ـ از آنجائیکه  مبارزه جدی است و از درب ودیوارش گلوله و از هوا وزمین موشک می باردـ این ادعای «انتقاد»، فضای جمعی را برای مبارزه مسموم وآلوده نمودن است. خود نوعی نق زدن محسوب می شود ومشکوک است. یاس وناامیدی را دامن زدن وفقط «انرژی منفی» را پخش کردن است. اینها زمینه برای از میدان بد رفتن وترک سنگر مبارزه ومقاومت است. برای توجیح ترک مبارزه زمینه را با بهانه های کودکانه ومسخره فراهم می کند. از آنجائی که جمع، سالم ویکدست است همه تغییر رفتار وی را می بینند ولی خودش فکر می کند که «منتقد» است. او به یکباره طلبکار همان ظرف مبارزه ای می شود که در آن همه مثل خودش آزادانه وبدون چشم داشت، برای آزادی دور هم جمع شده اند. این گونه حرکات کودکانه دریک جمع سالم زمینه ی«بریدن» است. ایراد های غیر معقول گرفتن است. خود را به خواب می زند ودلتنگی اش برای پدرومادروهمسرو شغل وکوچه ومحله اش شروع می شود. ذهن اش را با خاطرات گذشته  مشغول می کند.
«در اینجا تاکید می کنم هیچ ایرادی به افرادی که با دلائل فوق از جبهه ی مقاومت جدا می شوند نیست، که چرا به علائق شخصی خود می اندیشند. انسانهای پاکی که حاضرند برای رهائی خلق شان ازهمه چیزشان بگذرند عاطفی ترین و بااحساسترین انسانها هستند.»
معمولآ برای پیشبرد امر مبارزه ـ که یک امر جمعی است ـ افراد به دلائل  هدف مشترک، یک رابطه ی تنگاتنگی با یکدیگر پیدا می کنند. لذا افرادی که قصد ترک مبارزه  را دارند ـ حالا این دلیل می تواند (ادامه کار ، زندگی زناشوئی، تحصیل ویا هر دلیل دیگری باشد)ـ  حق طبیعی افراد می باشد وهیچ ایرادی به ایشان نیست. ولی به دلیل نزدیکی آنها به یاران شان، برای ترک ایشان دچار یک رودربایستی می شوند. به همین خاطر شروع به بهانه گیریهای مختلفی می نمایند.
 مرسوم ترین بهانه برای ترک سنگر مقاومت «بیماری»است.همانند دو عضو مستعفی آقایان قصیم وروحانی که بیماری های «قلب» و«چشم» و« دل پیچگی» را بهانه نموده اند!. ولی فرد باشرف که قصد زندگی خودرا دارد به یاران گذشته اش لگد نمی زند. برعلیه آنها ژست «منتقدی» که هیچ راه حلی ندارد نمی گیرد. اینگونه افراد چون صداقت ندارند برای توجیح سالیان سال دادن شعارهای بدون محتوی  خود و از آنجائی که فردیت کت وکلفتی دارند، «خرمردرند و دروغگو» می باشند لذا به این گونه افراد «بریده» می گویند.
 در این رابطه می توان کتاب ها نوشت ومثال ها آورد. معروف ترین چهره جنبش آزادی خواهی آمریکای لاتین «ارنستو چه گوآرا» می باشد. مگر ایشان در هوای شرجی جنگلهای کوبا و بولیوی، علی رغم داشتن زن و فرزند و بیماری «آسم»،  برای رهائی مردمش مبارزه نکرد؟ مگر در همین زندان لیبرتی نیستند بسیاری از شیرزنان وکوه مردان مجاهد که علی رغم کهولت سن وبیماری های لاعلاج وبرروی صندلی های چرخ دار، قید دنیای مادی را زده وبا دردست داشتن پرچم شرف، نمی گذارند شعله های مقاومت خاموش گردد؟
  مگر مجاهدان آزادی در زندان لیبرتی دل ندارند تا در یک صبح رویائی بهاری دست همسر وبچه های شان را بگیرند و با فنجانی چای ویا قهوه در باغچه خانه شان با صدای پرنده های بهاری در کنار برکه، شاهد شیطنت های ماهی های بازیگوش باشند و صبحانه ای صرف نمایند؟ چرا، خیلی هم خوب می توانند، آنها عاشق ترین عاشقان زندگی اند، اما تمام هستی شان را فدای رهائی مردمشان نموده اند و چشم شان را به روی تمام لذات دنیوی بسته اند.
 آنها همانند آقای «قصیم خرمردرند» نیستند که «چشم درد ودل پیچگی» را بهانه کنند، « لغزمترقی وچپ» بخوانند در پارک های شهر آخن عکس بگیرند ودر سایت بچه تواب ویا فیس بوک  بگذارند و از ساعت 19 به بعد ژست «منتقد» به خود بگیرند!  به رزمندگان مقاومتی که قصد زندگی خود کرده اند ویا به دنبال زندگی شرافتمندانه خود رفته اند، باید گفت دمتان گرم، خدا به همراهتان که تا حالا باری از مردم ومقاومت را بدوش کشیده اید. همانند بسیاری از اعضای سابق ارتش آزادیبخش که همین حالا در خارج از کشور و در تظاهرات ها ویا میتینگ های مقاومت ایران شرکت می کنند ویا در حد گفتن یک « خداقوت» همانند خود بنده، جبهه خود را بین دوست ودشمن مشخص می نمایند. آنها مشخص می کنند که در کدام طرف سنگر ودعوا قرار دارند.تا مرزها مشخص گردد و دوست ودشمن معلوم باشد.
فرد منتقد میدان را ترک نمی کند. حال اگر هم میدان را ترک نموده است باید معین شود که در کدام طرف دعوا است. وقتی که بر سر یاران سابقش موشک می بارد، به سرشان تیر خلاص می زنند و آنها را برتخت شکنجه دراز می کنند واو همچنان بنفع دشمن وبر علیه دوستانش قلم فرسائی میکند، در طرف دشمن است.  اگر همچنان با وقاحت تمام خودش را «منتقد» بنامد! و راه حلی ندهد وکاری نکند، دروغ می گوید. او بی طرف نیست، او مابین دوستان سابق ودشمن ضد بشری طرف دشمن را گرفته است. اگر در گفته هایش صادق است باید برود ودر ظرف دیگر مبارزاتی اگر موجود است قرار بگیرد وبرای رهائی مردمش تلاش نماید.
 بقول معروف «انشعاب » بزند وسازمان وتشکیلاتی ایجاد نماید وبا دشمن مبارزه نماید. نه اینکه مبارزه اش را با کسانی که در حال مبارزه با دشمن و جنایتکارترین رژیم در ادوار بشری هستند ادامه بدهد. این مشخص کردن خط وجبهه او در این دعوا است. این نوع برخوردها ره به مزدوری و خیانت می برد. برای اثبات این ادله ام در نوشته بعدی یک مثال تاریخی از چگونگی ضربه زدن یک «فرد بریده» که ازمسولین جنبش واز فرماندهان این مقاومت بود واینکه چگونه پس از بریدن، «منتقد» شد وآنگاه «  تشکیلات جنگل مجاهدین در استان مازندران» را متلاشی نمود، خواهم پرداخت .
هرمز صفائی نوائی
آلمان-
19.12.1392
10.03.2014
*روجا ـبه زبان مازندرانی،  به آخرین ستاره که تا طلوع صبح در آسمان باقی می ماند، روجا می گویند.

۱ نظر:

  1. اقای صفائی ...چرا خودتان را خسته میکنید..سریالهای راز بقا شماره 1و 2 و 3 تهیه میکنید... اصل موضوع این است که چه این اقایان دوقلو و چه بریده مزدوران دیگر با اقای مسعود رجوی مخالفت دارند...تا اینجا اشکالی هم ندارد...هر کسی میتواند مخالف مسعود رجوی باشه...او که از این مخالفها کم نداشته!؟ ..ولی موضوع این است که اینها قد و قواره خودشان را اینقدر بزرگ دیده اند که قصد کرده اند با اتهام و....جلو ایشان قد اعلم کنند!!! نهایتا در یک چرخش درجه 180 در کنار رژیم قرار گرفته اند.... این لازم به اثبات نیست...از مواضع شان روشن است...تا اینجا که مخالف اقای رجوی بودند اشکالی نداشت...اشکال از وقتی شروع میشد که به طرز اتودینامیک به لحاظ سیاسی مجبور میشوند مواضع رژیمی بگیرند.... این چیزی نیست که مقاومت و مردم ایران بر انها ببخشند... حالا انتقاد و منتقد و اینها همه اش کشک است... از همه اینها ما چه نتیجه ای میگیریم...1-اگر روزی خیانت دیدی بدان قیمتت بالاست. 2-اگر روزی ترکت کردند بدون با تو بودن لیاقت میخواهد. 3- ارزش رهبری و رهبری اقای مسعود رجوی مشخص میشود....فقط کافی است زبانم لال یک لحظه فکر کنی اینها رهبر های ما بودند....انوقت از من و شما چه چیزی باقی میماند....و چه چیزی میشدیم... خدا را شکر که خدا بر ما منت گذاشت و رهبری پیدا کردیم و هدایت شدیم.الحمدلله الزی هدانا لهذاوماکنا لنهتدی لولا ان هدانا الله

    پاسخحذف